خدای مهرب️ان

#داستان
Channel
Logo of the Telegram channel خدای مهرب️ان
@rahe_asemanPromote
11.82K
subscribers
28.5K
photos
13.6K
videos
6.77K
links
دوست خوبم به خدا که وصل شوی؛ آرامش وجودت را فرا میگيرد‌‌، نه به راحتی می‌رنجی و نه به ‌آسانی می رنجانی.آرامش سهم دل‌هايی که سمت خداست لینک کانال در پیام رسان ایتا: eitaa.com/rahe_aseman ثبت شده فرهنگ وارشاداسلامی http://t.center/itdmcbot?start=rahe_aseman
🌾🌿🌾



#داستان_آموزنده

🔥گرفتاری دردوزخ


«شهید ثانی» رضوان اللّه تعالی علیه در یک رؤیای صادقه، یکی از بزرگان را دید و احوالش را پرسید

او گفت: «از وقتی که از دنیا رفته‌ام، تاکنون یک سال است، به علّت کاری که کرده‌ام، گرفتار هستم.»

شهید ثانی، ماجرا را پرسید. او ادامه داد: «روزی در راهی عبور می‌کردم که فردی یک بار کاه وارد شهر کرد

⚠️ من بدون اینکه به او اطلاع دهم و اجازه بگیرم، یک پر کاه از بارش برای تمیز کردن دندان‌هایم برداشتم و نزد خود گفتم که یک ذرّه کاه دیگر رضایت گرفتن نمی‌خواهد

امّا به خاطر همین پر کاه یک سال است که در گرفتاری هستم.»

📚 اخلاق و احکام در داستان‌های شهید آیةاللَّه دستغیب. ج ۴/ ۴۸۴


@rahe_aseman
🌾🌿🌾
Audio
در مسیر بندگی
#شکر
#داستان
#خدا
حجت الاسلام عالی

@rahe_aseman
Audio
#فایل_صوتی

#بقره ۸
#داستان_آفرینش_انسان
اعتراض فرشتگان
یاددادن حقایق غیبی به انسان!
اعتراف فرشتگان به نادانی خود
نافرمانی شیطان
فریفتن شیطان انسان را
خروج انسان ازبهشت
توبه ی انسان
@rahe_aseman
🌿🌾🌿.


#داستان_های_اخلاقی

تحقير به مؤمن نبايد كرد
عالم متقى جناب حاج شيخ محمد باقر شيخ ‌الاسلام - رحمة اللّه عليه - فرمود من عادت داشتم هميشه پس از فراغت از نماز جماعت با كسى كه طرف راست و چپ من بود، مصافحه مى كردم ، وقتى در نماز جماعت مرحوم ميرزاى شيرازى - اعلى اللّه مقامه - در سامرا پس از نماز، با طرف راست خود كه يك نفر از اهل علم و بزرگوار بود، مصافحه مى كردم و در طرف چپ ، يك نفر دهاتى بود كه به نظرم كوچك آمد و با او مصافحه نكردم ، بلافاصله از خيال فاسد خود پشيمان شده و به خودم گفتم شايد همين شخصى كه به نظر تو شاءنى ندارد، نزد خدا محترم و عزيز باشد، فورا با كمال ادب با او مصافحه كردم پس بوى مشكى عجيب كه مانند مشكهاى دنيوى نبود به مشامم رسيد و سخت مبتهج و خوشوقت و دلشاد شدم و احتياطا ازاو پرسيدم با شما مشك است ؟ فرمود نه من هيچوقت مشك نداشتم . يقين كردم كه از بوهاى روحانى و معنوى است و نيز يقين كردم كه شخصى است جليل القدر و روحانى .
از آن روز متعهد شدم كه هيچوقت به حقارت به مؤ منى ننگرم .

📚كتاب داستانهاى شگفت، شهيد محراب آية اللّه سيّد عبدالحسين دستغيب


@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌿🌾🌿



#داستان

از شبلي پرسیدند : استاد تو در طریقت چه كسي بود ؟
او پاسخ داد : یك سگ ! روزي سگي را دیدم كه در كنار رودخانه اي ایستاده بود و از شدت
تشنگي در حال مرگ بود . هربار كه سگ خم میشد تا از اب رودخانه بنوشد , تصویر خود را در
اب مي دید و مي ترسید , زیرا تصور میكرد سگ دیگري نیز در رودخانه است . در نهایت پس از
مدتي طولاني سگ ترس خود را كنار گذاشت و به درون رودخانه پرید.
با پریدن سگ در رودخانه تصویر او در اب نیز ناپدید شد , به این ترتیب سگ متوجه شد آنچه
باعث ترس او شده , خودش بوده است . در واقع مانع میان او و آنچه به دنبالش بود به این شكل از
میان رفت . من نیز وقتي به درون خود فرو رفتم متوجه شدم مانع من و انچه در جستجویش مي
باشم خودم هستم و با آموختن از رفتار این سگ حقیقت را دریافتم.


@rahe_aseman
🌿🌾🌿
🌿🌾🌿




✍️ #داستان_های_آموزنده

🕯#حکایت_بهلول

بهلول بعد از طی یک راه طولانی به حوالی روستایی رسید و زیر درختی مشغول به استراحت شد .او پاهای خود را دراز کرد و دستانش را زیر سرش قرار داد. پیرمردی با مشاهده او به طرفش رفت و با ناراحتی فریاد کشید: تو دیگر چه کافری هستی؟
بهلول که آرامش خود را از دست داده بود جواب داد: چرا به من ناسزا می گویی؟ به چه دلیل گمان می کنی که من کافر و گستاخ هستم؟
پیرمرد جواب داد: تو با گستاخی دراز کشیده ای در صورتی که پاهایت به طرف مکه قرار دارند و به همین دلیل به خداوند توهین کرده ای!
بهلول دوباره دراز کشید و در حالی که چشم های خود را می بست گفت: اگر می توانی مرا به طرفی بچرخان که خداوند در آن جا نباشد!



و مشرق و مغرب از آن خداست، پس به هر سو رو کنید، همان جا وجه خداست. ﴿بقرة115﴾




@rahe_aseman
🌿🌾🌿
More