نقش در نگار هم ناممان هردو بلوط! من درخت بومی تنهاییم توولی سرباز بی پوتین نام روی آسمان سیاه! تش گرفت دلت ازندیدن ها آن زمان که می پاشید نمک برزخمی گرده ات چموش تازیانه باد می کردی نوازش باران را وقتی شکست حنجره اش مبادا برود نان از خانه پیرمرد همسایه ات می شنوی؟ هررو....هرروهای زن همین حوالی است نامتان هردو بلوط! او در آغوش مکث هزاره زندگی تو،خمیدگی زانوانت از نوعروسان تکیه بر میز بمان مردمن! یادگار تاروپود جامه بلند تاریخ! کن منعکس قامت عمودی خمیده ات را درتیز چشمان باد