برای سکوت دره پنجشیر
نرکه شیری مای میتی بمری
مر بچکه شیری جاکه بگری ...
غرش یک شیر به گوش میرسد او میخواد بمیرد .. مگر بچه شیری جای خالی او را پر کند
جناب استاد محمدحسین آزادبخت !!
مطلب پر از احساس و تکان دهنده شما را در سایت هومیان نیوز خواندم و هر واژه آن بهانه ای شد تا قطرات اشک بر آسمان گونه غلتیده و چون " زویخ " بر دامان آرام گیرد ......
نه تنها من بلکه هر کسی که مطلب دره پنجشیر شما را خوانده مطمئن هستم با این تک بیت مور باید حال و هوایش را تجسم کرد :
بیلا بتکی زویخاوه جرگم
بتکی ار بان سیاتی برگم
امشب روح بی قرار و سرکش احمدشاه مسعود در پیچ و تاب رودخانه پنجشیر خروشان تر از همیشه می توفد و می نالد و سر بر دیواره سنگ چین کناره رود می کوبد شاید فریادش بر گوش جهانیان و آزادگان دنیا برسد ، به امید یاری گری که از راه رسیده و آغوش برادری برای تنها پسر تنهایش باز کند و نور امیدی برای مردمان بی پناه و آواره در سینه کش کوه و کمر پنجشیر باشد .
جناب استاد آزادبخت عزیز !!
امشب درختان زردآلوی خشکیده بر فرق شاخه ها همعنان باد شده تا پلشتی و زشتی مهاجمان دره پنجشیر را نظاره نکنند و سقوط از بلندای شاخه ها را به جان خریدند تا مویزهای سر برآورده در باغات کناره ی رود خود را به تندی و شتاب تیزاب های سرازیر شده از هندوکش سپرده تا شاید اینگونه از دره ی اساطیر زمان گریخته و صدای ناخراشیده مهاجمین با پژواک صبحگاهی در نیامیخته و بوی تعفن و آوای شیطانی را نشنوند.....
امشب دره پنجشیر به یاد دلاوری های " آریو برزن" آن فرمانده شجاع سپاه ایران در مقابل لشکر اسکندر مقدونی و نبردش تا آخرین رمق خود و سپاهش " آزیتی " ست .
امشب صدای سکه های ضرب شده یعقوب لیث صفاری در دره پنجشیر پر از آوای مور است و یاران یعقوب در اندوه تصرف دره اسطوره ها و نامداران و دلاوران پارسی " را را " سر میدهند و تا سپیده صبح می نالند و نعش ستارگان دیده را بخاک می سپارند .
سازنه بژن . هر رارا بژن ........
اسد آزادبخت