این کشنده است، خاطره ها را میگویم. پس به بعضی چیزها نباید فکر کرد، همانهایی که برای آدم عزیزند. یا نه، اصلا باید به آن ها فکر کرد، چون اگر فکرشان را نکنی خطر این هست که آنها را یکی یکی در حافظه پیدا کنی. یعنی باید یک مدتی، یک مدت حسابی، فکرشان را بکنی، هر روز و چندبار در روز، تا وقتی که یک لایه لجن رویشان را بگیرد به طوری که دیگر نتوانی از آن رد بشوی. قاعده کار این است.
افسوس خوردن، این چیزی است که کمک میکند ادامه بدهی، این همان چیزی است که کمک میکند به سوی پایان دنیا بروی، افسوس خوردن بر آنچه هست، افسوس خوردن بر آنچه بود ، این دو یکی نیستند، بله، هردو یکیاند ، نمیدانی، آنچه رخ میدهد، آنچه رخ داده، شاید یکی باشند، افسوسهایی مشابه، این همان چیزی است که آدم را به حرکت وا میدارد، به سوی پایان افسوس خوردن.