برنامهریزی توسعهگرا چگونه بر مطالعات اقتصادی غالب شد؟
✍مهران خسروزاده
برخی واژگان در سایه سالها تکرار بیامان از چنان بار معنایی برخوردار شدهاند که افراد فارغ از عقاید، سن، نژاد، ملیت و جنسیت، آنها را حامل فضیلت یا رذیلت تلقی میکنند و هر مخالفتی با جریان فکری غالب را به دیده بیشرمی، حماقت و یا دستکم پرت بودن از ماجرا مینگرند.
فارغ از مفاهیمی که لغات بر آنها دلالت دارند، کمتر کسی با شنیدن «عدالت» یا «برابری» مشمئز میشود و به صراحت اعلام میکند «من با برابری مخالفم»؛ در عین حال کمتر کسی را مییابید که خود را حامی سرسخت «کالای قاچاق» معرفی کند و یا در یک موضع گیری رسمی خود را حامی «طمع» یا «طمعکاران» جا بزند.
یکی از معروفترین لغاتی که در این طبقه بندی جای گرفته است «توسعه» است؛ تفاوتی نمیکند در در چه جایگاهی باشید؛ اقشار مختلف جامعه تلقی مثبتی از توسعه در ذهن دارند. در جهان سیاست نیز وضعیت چندان فرق نمیکند؛ سیاستمداران فارغ از حزب، مسلک و جایگاهشان خود را طرفدار پروپاقرص توسعه معرفی میکنند و در این زمینه تفاوتی میان دموکرات، اقتدارگرا، سرکوبگر و آزادیخواه وجود ندارد.
نکته مهم اینجاست که اغلب اوقات توسعه مترادف با برنامهریزی به کار برده میشود؛ عبارتی که در کُنه خود حامل این پیشفرض مهم است که جامعه به مثابه یک ماشین قابلیت کنترل و هدایت دارد و برای دستیابی به هدف مهمی چون توسعه باید از این قابلیت حداکثر استفاده را برد. حتی سوسیالیستترین و سنتگراترین افراد نیز در این زمینه هم نظرند و جز حرکت بر روی ردپای برنامهریزی توسعهگرای کشورهای غربی مسیری پیش روی خود نمیبینند. اما این خوانش از توسعه از کجا سروکلهاش پیدا شد و چگونه در جهان غالب گشت؟مطالعه مقاله در سایت رادیکالShare This Article
Join Radical | Challenge Your Friends
https://t.center/joinchat/AAAAAFhioi85VlLNL4puQg