راهیان نور

#سالگرد
Channel
Logo of the Telegram channel راهیان نور
@rAhian_nurPromote
824
subscribers
8.83K
photos
786
videos
813
links
خدایا ای خالقِ عشقِ خالصِ شهید یاری مان کن در سختی هایِ راهِ وِصالت . . اداره کانال مردمی ست . ارتباط با خادمین کانال⬇️ . و . https://telegram.me/dar2delbot?start=send_r19oZRx
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❁﷽❁
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
..
این همہ آرامش در نگاه و صدای شما بی شڪ از نور خداست در وجودتان..

.
پ ن:
قطعا یڪ رازی نهفته ست در دل تاریخ های مهم زندگی تان
.
🌷ولادتـــــ 1345/10/11 حین اذان صـبـح🌷
🌷جراحتــ 1364/10/11 حین اذان ظـهـــر🌷
🌷شهادتـــ 1375/10/11 حین اذان مغـرب🌷
.
#سالگرد_ولادت_و_شهادت
#شهید_سید_مجتبی_علمدار
#شلمچه
#شادی_روح_شهدا_صلوات
@rahian_nur
پروانه باش
از آنان که
زنده اند به حلاوت شهد
و مي میرند به حرارت وصل...
.
#سالگرد_شهادت
#شهيد_سيد_محمود_قريشي
به یاد تمام شهداي دفاع مقدس و مدافع حرم
و دعاگوي همه رزمندگان جبهه مقاومت اسلامی
راهیان نور
🌹🌹🌹🌹 🌹 سفیـرعشق: #قسمت_سی_وهفتم 🌷بعد از #شهادت مهدی،خوابش را دیدم،توی خواب ازش پرسیدم:"مهدی تو چه طوری شهید شدی؟"هنوز کسی بهم نگفته بود،با دستش پیشانی و شکمش را نشان داد و گفت:"یه تیر اینجا خورد و یکی اینجا"بعد شنیدم که اول تیر به پیشانیش خورده😭😭😭،بعد توی…
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سفیـرعشق:
#قسمت_سی_وهشتم
.
🌺از بالای کتاب نگاهش افتاد به عکس #مهدی و شروع کرد به حرف زدن با او و اشکش تند تند ریخت😭،ساعت را که دید،فهمید دو ساعت است با مهدی حرف میزند و گریه میکند😢،اشک هاش را پاک کرد و به #مهدی گفت:"فردا امتحان دارم،باید این همه درس بخونم_کتاب را نشانش داد_وقت برای گریه کردن زیاده،الان تو برو تا بعد"و پشت به مهدی که فکر میکرد حتما نگاهش میکند و دعایی که براش خوانده بهش فوت میکند،درسش را خواند)) روز های خوبی بود،هر چند سخت،اما بهتر از این بود که بنشینم،زانوی غم بغل بگیریم و هیچ کاری ازمان بر نیاید،گاهی آنقدر کار داشتم که حتی ماه میگذشت و نمیرسیدم بروم زیارت حضرت معصومه،از دور سلام میدادم و میگفتم:"عمه جان،ببخشید،حتما لیاقت ندارم،اما می آم به زودی".
#چهارسال_سیاه می پوشیدم،با آدمهای دیگر زیاد رفت و آمد نداشتم،سرم به کار خودم بود،بچه های لشکر برایم یک ماشین تهیه کردند و با آن میرفتم دانشگاه و بر میگشتم،بعد از تمام شدن درسم،یک سال توی یکی از دبیرستانها ی تهران ناظم بودم،اما تنها #زندگی کردن در تهران خیلی سخت بود، #برگشتم قم،فاطمه آمده بود تهران خانم همت هم رفته بود اصفهان،با کمک یکی از دوستانم،خانم رحماندوست،خانه ای گرفتم نزدیک خانه شان،هر کس می آمد و خانه ام را میدید،میگفت:"خونه ی به این بزرگی به چه دردت میخوره؟"از خانه ی بزرگ خوشم می آید،میگفتم:"توی این خونه می تونم برای مهدی سالگرد بگیرم"هر سال #سالگرد میگرفتم،اما آن سال مراسم مفصل گرفتم و میهمان بیشتری دعوت کردم.

#دوازده سال تنها زندگی کردم،نمی توانستم کسی را جایگزین مهدی کنم،سن و سالی نداشتم،بیست و چهار سالم بود که مهدی شهید شد،بچه هم نداشتم،تنها چیزی که من را روی پا نگه میداشت،درس بود،همه فکر میکردند اگر ما ازدواج کنیم،بی وفایی کرده ایم،نامردی است،این حرف و حدیث ها روی من هم تاثیر میگذاشت،آن سالها هیچ کس دید خوبی به ازدواج مجدد نداشت،به خاطر همین،خواستگارهام را رد میکردم،اما جُدای از سختیش؛میدانستم از نظر شرعی تنها زندگی کردن کار درستی نیست،سر دوراهی بودم،بعد از دوازده سال،بالاخره راضی شدم به ازدواج؛آن هم با کسی که میدانستم ادامه دهنده ی راه مهدی است.....

#قسمت اخر فرداشب ان شاءالله
@rahian_nur
گر پدر رفت‍😔‍️ــ
تفنــگـــ پـــدرے
ـهست ـهنوز


پـہـــلوانے چو
علـ💛ـے ـخامنہ‌اے
ـهست ـهنوز✋🏻

#سالگرد_وفات_امام_خمینی_تسیلت_باد😔



@rahian_nur