🌸🍃🌸🍃🌸سوار موتور راهی فدک شدیم، کنار مزار شهدای گمنام نشستیم، کمی گریه کردم تا آرام بشوم، حمید بدون اینکه من را سؤال پیچ کند کنارم نشست، گفت: «
#تو_رو_به_صبر_دعوت_نمیکنم_بلکه_به_رشد_دعوتت_میکنم،
نمیشه که کسی مؤمن
رو اذیت نکنه، اگر هم توی این ناراحتی حق با خودته سعی کن از ته دل و بی منت ببخشی تا نگاهت نسبت
به اشخاص عوض نشه و احساس بدی بهشون نداشته باشی، اگه تونستی این مدلی ببخشی این باعث میشه
رشد کنی»، بعد هم با همان صدای دلنشینش شروع کرد
به خواندن زیارت عاشورا، حال و هوایم که عوض شد دوری زدیم، بستنی خوردیم کلی شوخی کردیم و بعد
به خانه برگشتيم
قسمتی از کتاب :
#یادت_باشدخاطرات شهید حمید سیاهکالی مرادی
به روایت همسرشان
@rahian_nur🍃🌸🍃🌸🍃