با این پیام یه لبخند گنده از ته دلم زدم. فکر کنید کسی که همچین متن های زیبایی خلق میکنه و باعث حیرت خواننده میشه اینطوری از نوشته های کوتاه و مبتدی من تعریف کنه، واقعا یک افتخار و انگیزه ی بزرگیه برای من
عمیقاً از این بابت که چقدر دیر پیدا کردم، بابونه سفید همراه با اونرش که چنین قلم زیبایی داره، ناراحتم!!! خیلی قلمتون زیباست، من از ابتدایی ترین پست شروع به خوندن کردم و باید بگم که به انتهایی ترینها که رسیدم خودم رو مابینِ کلمات و قصههای غمگین و پر لبخند، گم کردم!
احساساتِ پاک و غلیظی که از متن جاری بودند، اون رو سفید تر کرد و قلمتون نشون داد شما بر روی گلبرگهای بابونه مینویسید و هرکلمتون سنجاقکهارو شگفت زده میکنه.
❊ بابونـہ ِ سـفید pinned «زمانی کـہ باࢪان ببارد، بیا و دستـانم را بگیر و با خود ببر به آن دوࢪ دست ها، دور دست هایی که دیگر نشانے از غم در چشمانـم دیده نشود. به مکانے که یأس و ناامـیدی هایم با تو تبدیل به ࢪجا شوند، شکوفه ے خشکیده ام دوباره ࢪنگ شادی به خود بگیرد و فقدان رنگ تیره و دلگیر…»
زمانی کـہ باࢪان ببارد، بیا و دستـانم را بگیر و با خود ببر به آن دوࢪ دست ها، دور دست هایی که دیگر نشانے از غم در چشمانـم دیده نشود. به مکانے که یأس و ناامـیدی هایم با تو تبدیل به ࢪجا شوند، شکوفه ے خشکیده ام دوباره ࢪنگ شادی به خود بگیرد و فقدان رنگ تیره و دلگیر قلبم کہ طࢪاوت جایگزین آن شده را احساس کنم. با اولین اشکے که ابر میریزد بگو دوستت دارم، بگو دوستت دارم زیرا کـہ فقط تو مرا از دݛد و سختی ها نجات میدهے، زیرا که فقط فکر کردن به تو موجب لبخند زدنم میشود، تو فقط سبب تـلاتو و دݛخشش قلبم هستی و فقط بهخاطر تو ࢪوزهایم شب و شب هایم روز میشوند.
پـس بگو تا کِی با وهم باࢪان زندگے کنم وقتی که چـشمهایم چیزے به جز خشکے نمیبینند ؟