اگر که بودی
همان آدمکِ عاشق
اگر که بودی
همان آدمکِ ساده
کاش که بودی
همان آدمکِ رویای من
کاش که بودی
همان زخم مفتخر من
کاش که بودی
همان اشتباهِ درست من
کاش بودی
همان مرگِ ارزشدارِ من
نیستی
هیچکدام از تمام اینها
نیستی
پای هیچ سوختم
پای مرگِ تو سوختم
پای مرگ خود بالای قبر ساختگی تو
من سوختم
کنون باد میوزد
قبر تو را برف سفید کرده
اشک های من یخ زده
خاکسترم رهسپار توست
قاصدکم یخ زده
کنون مرگ میزیست
بین قدمهای دور از تو
بین جای پای من و قبر تو
قدمهایم پاک میشد
به سرعت حذف خاطراتم برای تو
مرگ صبر میکرد
به سرعت حذف خاطراتت برای من
کنون منم و این گمگشتگی
در برهوتی پر از یخ
همین نفسِ نصفه و تازه
مرگ صبر کرده بود
پشت همان بوتهی عشق
تلهی او دائمی و منم که خراب عشق
کنون مرگ منتظر می ماند برای عشق
منم منتظر به دیدن قبر دوبارهی تو
عزاداری تو به از بوسیدن مرگی نو
#مهدیه_رضایی