View in Telegram
شنبه بود، ولي دربار تعطيل بود و جز چند نفر پيشخدمت و عبدالله ميرزا، سردار حشمت، كالسكه چي باشي و ابراهيم خان صديق همايون كسي ديگر حاضر نبود و بوسيلۀ تلفن چند نفري حاضر شدند و با حضور حاج عدل السلطنه صندوقخانه‌ها و با حضور سردار حشمت كالسكه خانه و با حضور عين السلطان آبدارخانه و چون قهوه چي باشي حاضر نبود، با حضور صديق همايون درها مهر و موم گرديد. سرايدار خانه نيز با حضور صديق همايون مهر و موم شد. موثّق الدوله حاضر بود كه خزانه مهر و موم شد و بالجمله، تمام ابنيه و اثاثيه دولتي با حضور رؤساي مربوط به مسئوليت خود آنها ضبط و توقيف در‌امد و‌این مهر كار خود را كرد و دست توقيف به روي آنها گذاشت (مهر طهماسبی‌يا عبدالله بود كه با آن اثاثه سلطنتي و دربار را توقيف و مخزن‌ها را ضبط نمود.) اشخاص جزء جمع و غيرمسئول از قبيل پيشخدمت و فراش و اجزاء خلوت اجازه يافتند كه چنانچه بخواهند از دربار خارج شوند. در‌این موقع صاحب جمع از طرف محمّد حسن ميرزا پيغام آورد كه اجازه دهند سهم الدوله براي تهيه يك هزار تومان وجه از دربار خارج شود، اجازه داده شد كه به معيّت يك نفر صاحب منصب بيرون رفته و مقصود خود را ا‌نجام دهد. در‌این موقع كار دربار خاتمه يافت و هر چه بود تحت تصرّف درآمد و به اتّفاق سرتيپ مرتضي خان و سرتيپ محمّد خان كه همراه من بودند، به ملاقات محمّد حسن ميرزا رفتيم. و به صاحب منصب مأمور قراول‌هاي دربار دستور لازم داده شد كه پس از ملاقات ما جز مشاراليه را ندارد، ولي‌این نوكرها نيز با حضور مأمور فقط می‌توانند ملاقات كنند. راه افتاديم تا درب اتاقي كه محمّد حسن ميرزا توقّف داشت. پيشخدمت‌ها قبلاً درهايي را كه يك قرن و نيم به روي‌ایرانيان بسته و نمايندۀ عقايد و افكار و احساسات قلبی‌ساكنين‌این نقطۀ پر پيچ و خم دور از عاطفه و عدالت بود(!) پشت سر هم به روي ما باز می‌نمودند، در مشاهدۀ‌این حال نكته‌ای از خاطرم گذشت و بی‌اختيار حواسم را بجاي ديگر كشانيد و او عبارت از قدرت و قوۀ دست ملّت (!) بود كه با يك اراده درهاي بسته را باز (آيا راست می‌گويد؟!) و زندگاني يك سلسله را بهم پيچيد و مظهر قدرت خود را والاحضرت پهلوي معرّفي نمود،‌این است كه يكي از مأمورين‌این مظهر قدرت ملّي (!) دارد از‌این اتاق‌هاي تو در تو می‌گذرد و مأموريت خود را اجرا می‌نمايد! محمّد حسن ميرزا از‌آمدن ما مطّلع شده، به اتاق نشيمن گاه او هنوز وارد نشده بوديم كه از روي صندلي خود برخاست (كذا) و تا نزديك در اتاق به استقبال شتافت. همين شخص بود كه چند ساعت قبل،‌ایرانيان را عبيد و‌اماء خود محسوب می‌داشت و چيزي كه در مخيّلۀ او قدر و قيمتي نداشت همانا ملّت‌ایران بود! در‌این ساعتي كه وارد می‌شويم مشاراليه مشغول خوردن نان و شيريني و چايي بود و از شدّت اضطراب چايي را نيمه گذاشت و به استقبال ما‌آمده بود. اظهار نمودم كه توسّط صاحب جمع پيغام داده بودم كه حسب الامر والاحضرت پهلوي بايد زودتر تهيّۀ سفر را ساز و ساعت يازده‌امشب حركت نماييد. و ضمناً اخطار می‌كنم كه لباس نظامی‌را از تن خود بكنيد! جواب داد: فرستاده‌ام لباس ديگري تهيّه كرده بياورند تا عوض نمايم و چهار نفر كه همراه من خواهند بود، تذكرۀ لازم ندارند. پول هم براي تهيۀ لوازم حركت ندارم. چهل هزار تومان از دولت طلبكار هستم، پيغام دوستانۀ مرا به والاحضرت برسانيد كه از نقطه نظر دوستي وسيلۀ حركت من را فراهم نمايند! جواب – البتّه براي ملتزمين يا در مركز يا در بين راه تذكره تهيه می‌شود. چگونه می‌شود پول نداشته باشيد؟ – به خدا كه پول ندارم. مبلغي هم مقروض هستم. – بسيار خوب. به عرض والاحضرت می‌رسانم. هرطور‌امر فرمودند، ابلاغ خواهم نمود. – براي حمل و نقل اسباب وسيله ندارم. جواب – بندگان والاحضرت پهلوي همه قسم مساعد هستند، به عرض مباركشان می‌رسانم. – مبلغي مقروض هستم و محاسباتي دارم، نمی‌دانم به كه رجوع كنم؟ جواب – قبلا” به صاحب جمع گفتم، صورت محاسبات خود را به او بدهيد. اگر مطالبی‌باشد كه محتاج به عرض رساندن باشد به عرض مبارك می‌رسانيم. ميتوانم بگويم نظربه معلومات قطعي خودم، از عاطفۀ والاحضرت پهلوي مطمئن باشيد وهمه نوع مساعدت در كارهاي شما از طرف والاحضرت خواهد شد و اوامر لازمه در تصفيۀ‌امور و محاسبات شما صادر می‌گردد. – خانواده را چكنم، همراه ببرم يا خير؟ – مجازهستيد. می‌خواهيد ببريد، می‌خواهيد در‌ایران بمانند. كساني را كه می‌خواهيد همراه خود ببريد‌ایرادي نيست. – می‌توانم با اجزاي دربار توديع كنم، مانعي براي ملاقات نيست؟ – با اجزا و عمله دربار تا كنون نزد شما بودند. البته مراسم توديع را بعمل آورده‌اید! لازم بود به مذاكرات خاتمه داده شود. اظهار نمودم: ديگر با شما خداحافظي می‌كنم وبه هم دست داديم. سرتيپ مرتضي خان، فرمانده لشكر مركز، و سرتيپ محمّد‌خان نيز دست دادند و از درب سالن خارج شديم. @qajariranhistory
Telegram Center
Telegram Center
Channel