View in Telegram
کانون شعر و ادب
📜
حکایت اسب سیاه
🐎
یکی اسبی به عاریت خواست. گفت اسب دارم اما سیاه هست. گفت مگر اسب سیاه را سوار نشاید شد؟ گفت چون نخواهم داد همین قدر بهانه بس است. #عبیدزاکانی #داستان_شب
@poem_kmu
Share
Telegram Center
Channel
Join