مهربانی
[توضیح عظیمی]: موسیقی گوش میکردیم. عاطفه هی از سایه عکس میگرفت. یه مرتبه با شیطنت گفت: «استاد ببینید بالأخره یک عکس مهربون از شما انداختم».
سایه کمی جا خورد و با لبخند گفت:
تو اونهمه عکسی که از من گرفتید مهربانی را ندیده بودید. واقعاً که!
چند لحظهای سکوت کرد و بعد این بیت سعدی را خواند:
مهربانی ز من آموز و گرم عمر نماند
بر سر تربت سعدی بطلب مهرگیا را
سایه غمگین شد.
پیر پرنیاناندیش (ص ۱۱۰۲)
تصویر: سایه و آناهید عظیمی (۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۵)
@pireparnianandish