...
هزاران درود بر فریدون فرح اندوز و صدای متفاوت و خوانش مؤثر و زیبای خود
و هزاران درود بر شاپور عزیز که رونق شعر را صد چندان می کند
پيرايه
نه برکه ام که بمیرم که جانِ زندهی رودم
بریدهام سرِ خود را به قبلهگاهِ سرودم
ز حجمِ مردهی برفی روانه ام به شگرفی
که تا گذشتهام از خود، شکسته پشتِ رکودم
خروشِ روشنِ آبم به رنگِ پای شتابم
گشودهام چه گرهها از عقدههای وجودم
در این گذار گرانسر از این و آن بهمکرّر
چه نازها که کشیدم چه هرزهها که شنودم
ولی به گل ننشستم از این و آن نشکستم
ستیزه کردم و سر را به سنگِ حوصله سودم
به راه عشقم و دانم درنگ را نتوانم
که نیست گوشِ مجالی به های و هویِ حسودم
سرودِ رفتن و رفتن نشسته روی لبِ من
شتاب شد همه تارم گذار شد همه پودم
به سوی دوست روانم ترانهگوی از آنم
سزاست آنچه که هستم گذشت آنچه که بودم
بر آن سرم که سبکپا رسم به آبی دریا
که تا رسانم از آنجا به آفتاب درودم
تو آفتاب جهانی که پرده پرده توانی
بهسادگی گذرانی از آسمانِ کبودم
بر این تبارِ زمینی بتاب تا که ببینی
چگونه باز به سویت حریرِ بال گشودم
@FereidounFarahandouz