فلسفه بدون مرز

#ژان_پل_سارتر
Канал
Логотип телеграм канала فلسفه بدون مرز
@philosophybimarzПродвигать
10,55 тыс.
подписчиков
786
фото
276
видео
137
ссылок
فلسفه در جستجوی حقیقت است,اما مدام از خود می پرسد ایا حقیقتی وجود دارد؟ پیج فلسفه بدون مرز🤟 https://www.instagram.com/philosophybimarz/ ادمین :تبلیغ شما در تعرفه جدید هم در استوری اینستاگرام و هم در تلگرام پست میشه به دایرکت پیج اینستاگراممون بیاید
■ ژوپیتر : تو از من بیزاری، در صورتی که ما از یک خانواده ایم، من تو را به صورت خودم درآورده ام و اکنون تو جانشین منی بر روی زمین.

● اژیست: شما؟ دیوانه هستید؟

■ ژوپیتر : تو روی من نگاه کن، گفتم تو به شکل من ساخته شده ای، هر دوی ما فرمانروا هستیم، تو در آرگوس و من در تمام دنیا، و بر قلب هر دوی ما، وزنه یک راز مگو سنگینی میکند.

● اژیست : من رازی ندارم.

■ ژوپیتر : چرا، تو هم همان راز مرا داری. راز اندوهبار خدایان و پادشاهان در اینست که : انسان آزاد است. اژیست، انسان آزاد است. تو این را می دانی ولی آنها نمی دانند.

● اژیست : مسلم است. اگر مردم میدانستند که آزادند، چهار گوشه قصر مرا به آتش میکشیدند و دمار از روزگارم در می آوردند و خود من مدت پانزده سال است که این شامورتی بازی را درآورده ام تا نگذارم آنها از این راز سردربیاورند و به قدرت انسانی خودشان پی ببرند.

▪️#ژان_پل_سارتر
▪️#مگسها
▪️#صدیق_آذر

@Philosophybimarz
▪️پس جهنم اینه!هرگز به این شکل درباره‌اش فكر نمی‌كردم یادتون هست: گوگرد، آتیش، سیخ.آه! عجب حرف‌های مضحكی سال‌ها در مغزمان فرو کردند!احتیاجی به سیخ نیست!

▪️حالا فهمیدم: جهنم همان زندگی اجباری با احمق‌های اطرافه.

▪️#در_بسته
▪️#ژان_پل_سارتر

@Philosophybimarz
◾️بشر همان است که خود می سازد

▪️بشر ، نه فقط آن مفهمومی است که از خود در ذهن دارد ، بلکه همان است که از خود می خواهد.آن مفهومی است که پس از ظهور در عالم وجود ، از خویشتن عرضه می دارد.همان است که پس از جهش به سوی وجود ، از خود می طلبد.بشر هیچ نیست مگر آنچه از خود می سازد.


▪️#ژان_پل_سارتر
▪️#اگزیستانسیالیسم_و_اصالت_بشر

@Philosophybimarz
◾️پس جهنم اين است !
هرگز به این شکل درباره‌‌اش فكر نمی‌کردم! به خاطر دارید؟ گوگرد، آتش، سيخ، آه! عجب حرف‌های مضحكی سال‌ها در مغزمان فرو کردند! احتياجی به سيخ نيست. حالا فهمیدم، جهنم همان زندگیِ اجباری با احمق‌های اطراف است.


▪️#نمایشنامه_در_بسته
▪️#ژان_پل_سارتر

@philosophybimarz
◾️همه چیز، کشف شده است، جُز چگونه زیستن.

▪️#ژان_پل_سارتر
▪️#دوزخ

@philosophybimarz
◾️چنان تنهایی وحشتناکی احساس می کردم که خیال خودکشی به سرم زد تنها چیزی که جلویم را گرفت این بود که من در مرگ تنهاتر از زندگی خواهم بود.

▪️#تهوع
▪️#ژان_پل_سارتر

@philosophybimarz
■ ژوپیتر : تو از من بیزاری، در صورتی که ما از یک خانواده ایم، من تو را به صورت خودم درآورده ام و اکنون تو جانشین منی بر روی زمین.

● اژیست: شما؟ دیوانه هستید؟

■ ژوپیتر : تو روی من نگاه کن، گفتم تو به شکل من ساخته شده ای، هر دوی ما فرمانروا هستیم، تو در آرگوس و من در تمام دنیا، و بر قلب هر دوی ما، وزنه یک راز مگو سنگینی میکند.

● اژیست : من رازی ندارم.

■ ژوپیتر : چرا، تو هم همان راز مرا داری. راز اندوهبار خدایان و پادشاهان در اینست که : انسان آزاد است. اژیست، انسان آزاد است. تو این را می دانی ولی آنها نمی دانند.

● اژیست : مسلم است. اگر مردم میدانستند که آزادند، چهار گوشه قصر مرا به آتش میکشیدند و دمار از روزگارم در می آوردند و خود من مدت پانزده سال است که این شامورتی بازی را درآورده ام تا نگذارم آنها از این راز سردربیاورند و به قدرت انسانی خودشان پی ببرند.

▪️#ژان_پل_سارتر
▪️#مگسها
▪️#صدیق_آذر

@Philosophybimarz
▪️پس جهنم اینه!هرگز به این شکل درباره‌اش فكر نمی‌كردم یادتون هست: گوگرد، آتیش، سیخ.آه! عجب حرف‌های مضحكی سال‌ها در مغزمان فرو کردند!احتیاجی به سیخ نیست!

حالا فهمیدم: جهنم همان زندگی اجباری با احمق‌های اطرافه.

▪️#در_بسته
▪️#ژان_پل_سارتر

@Philosophybimarz
▪️گوتز:بله، خداوندا، تو پاکی و بیگناهی محضی: آخر تو که مملو از وجودی چگونه ممکن است تصور عدم را بکنی؟ نگاه تو نور است و به هر کجا بیفتد نورباران می کند: پس چگونه ممکن است تاریکی دل مرا بشناسی؟
عقل نامتناهی تو چگونه ممکن است در فهم قاصر من نفوذ کند و آن را از هم نپاشد؟
کینه و ضعف نفس، خشونت، مرگ، غصه، تنها از بشر ناشی می شود.
تنها قلمرو من همین است و من تنها در آن هستم: هر اتفاقی که در آنجا بیفتد فقط به گردن من است.
نترس، من مسئولیت همه چیز را به عهده می گیرم و هیچ حرفی نمی زنم.
در روز جزا، هیس، لب از لب برنمی دارم، من آدم با مناعتی هستم، هر حکمی که برایم صادر کنی قبول می کنم و دم نمی زنم.
اما پیش خودمان باشد، آیا تو یک خرده هم ناراحت نمی شوی، به اندازه سر یک سوزن، که مجری مقاصدت را به عذاب الیم محکوم کرده ای؟

▪️#ژان_پل_سارتر
▪️#شیطان_و_خدا
▪️برگردان #ابوالحسن_نجفی


@Philosophybimarz
◾️بشر هیچ نیست مگر آنچه از خود می سازد.

▪️#ژان_پل_سارتر
▪️#اگزیستانسالیسم_اصالت_بشر

@philosophybimarz
⁠■ از جا میپرم: اگر میتوانستم از اندیشیدن باز ایستم، بهتر میشد. اندیشه ها بیمزه ترین چیزهایند، حتی بیمزه تر از گوشت تن. دایم کش می آیند و مزه غریبی به جا میگذارند. بعدش کلمات هستند درون اندیشه ها، کلمات ناتمام، جمله های ناقص که همواره بازمیگردند: « باید تمام کنـ ... من وجود ... مرده... مارکی دورولـ مرده است... نیستم... من وجود...» همینطور ادامه میابند... و هرگز به پایان نمی آید. این از بقیه بدتر است زیرا خودم را مسئول و شریک جرم حس میکنم. مثلا، منم که اینگونه نشخوار دردناک را ادامه میدهم: وجود دارم. حس میکنم. من. بدن همینکه یکبار آغاز به زندگی کرد، به خودی خود زندگی میکند. ولی وقتی به اندیشه میرسیم، منم که آن را ادامه میدهم. می گسترمش. من وجود دارم. می اندیشم که وجود دارم. اوه، این احساس وجود داشتن چه مارپیچ دور و درازی است – و من آن را می گسترم، آهسته آهسته... ای کاش می توانستم خودم را از اندیشیدن باز دارم! میکوشم، موفق میشوم: انگار کله ام از دود پر میشود... و اینها باز شروع شد:« دود... نباید اندیشید... نمیخواهم بیندیشم... می اندیشم که نمی خواهم بیندیشم. نباید بیندیشم که نمیخواهم بیندیشم، زیرا این همچنان یک اندیشه است.» آیا هرگز پایانی بر آن نیست؟

اندیشه من خود من است: برای همین است که نمی توانم وا ایستم. من به وسیله آنچه می اندیشم وجود دارم... و نمیتوانم خودم را از اندیشیدن بازدارم در همین لحظه-چه ترسناک است- اگر وجود دارم به این سبب است که از وجود داشتن دلزده ام. منم،منم که خودم را از نیستی که خواهانشم بیرون میکشم: نفرت و بیزاری از وجود داشتن هم شیوه هایی است برای وا داشتنم به وجود داشتن. به فرو بردنم به درون وجود. اندیشه ها مانند سرگیجه از پشتم زاده میشوند... اگر راه بدهم می آیند اینجا در جلو، میان چشمهایم- و من همچنان راه میروم، اندیشه می بالد،می بالد و عظیم فرا می آید، یکسره پرم میکند و وجودم را نو میگرداند...»

▪️#ژان_پل_سارتر
▪️ #تهوع / صفحه 201 و 202
■ برگردان #امیرجلال_الدین_اعلم

@philosophybimarz
◾️جهنم، همان زندگیِ اجباری با احمق‌های اطراف است!


▪️#ژان_پل_سارتر
@philosophybimarz
◾️اگر می توانستم از اندیشیدن باز ایستم ، بهتر می شد! اندیشه سخت ترین دردهاست.
اندیشه دائم کش می آید و مزه غریبی به جا می گذارد! و بعدش کلمات هستند در درون اندیشه ها! کلمات ناتمام ، اندیشه های بی پایان .

◾️می اندیشم که وجود دارم! این احساس وجود داشتن چه مارپیچ دور و درازی ست.
نباید اندیشید . نمی خواهم بیندیشم ...
می اندیشم که نمی خواهم بیندیشم . نباید بیندیشم که نمی خواهم بیندیشم .! چه چرخه عبثی! همه آنچه که گفتم خود اندیشیدن است .

▪️#ژان_پل_سارتر
▪️#تهوع

@philosophybimarz
■ در همین لحظه که من در حال نوشتنم، در گوشه‌ی دیگری از جهان، انسان‌های زیادی گرسنه‌اند. اگر #ژان_پل_سارتر بود می‌گفت: من در برابر این گرسنگی مسئولم. البته من اعتراض می‌کردم: من نمی‌دانم آنجا چه خبر است و برای تغییر وضع اسفبار موجود، کار چندانی از دستم برنمی‌آید. ولی سارتر می‌گفت این منم که انتخاب کرده‌ام بی‌خبر بمانم و به جای آنکه خود را درگیر این وضع اسفبار کنم، در این لحظه‌ی خاص فقط بنویسم. می‌توانستم فراخوانی بدهم و اعانه جمع کنم یا از طریق ارتباطاتی که در اصحاب رسانه دارم، توجه همگان را به وضع موجود جذب کنم، ولی انتخاب کرده‌ام آن را نادیده بگیرم. من در برابر آنچه می‌کنم و آنچه انتخاب می‌کنم که نادیده بگیرم، مسئولم

▪️#اروین_یالوم
▪️#روان_درمانی_اگزیستانسیالیسم


@Philosophybimarz
◾️زندگی وحشتی است در تئاتری که آتش گرفته.همه به دنبال در خروجی می گردند، هیچ کس هم پیدایش نمی کند، همه یکدیگر را هل می دهند، بدبخت آن هایی که به زمین می افتند، بلافاصله لگدمال می شوند.

▪️#ژان_پل_سارتر

@philosophybimarz
◾️گاهی باید به دور خود یک دیوار تنهایی کشید؛ نه برای اینکه دیگران را از خودت دور کنی بلکه تا ببینی چه کسی برای دیدنت دیوار را خراب می کند.

▪️#ژان_پل_سارتر
▪️#دستهای_آلوده

@philosophybimarz
▪️بشر همان است که خود می سازد,بشر، نه فقط آن مفهمومی است که از خود در ذهن دارد، بلکه همان است که از خود می خواهد. آن مفهومی است که پس از ظهور در عالم وجود، از خویشتن عرضه می دارد. همان است که پس از جهش به سوی وجود, از خود می طلبد.بشر هیچ نیست مگر آنچه از خود می سازد.

▪️ #ژان_پل_سارتر
▪️ #اگزیستانسیالیسم_و_اصالت_بشر

@philosophybimarz
■ هاینریش:همه کارها زیر سر توست؟

● ناستی: زیر سر من؟

■ هاینریش: آره، آره، زیر سر تو. تو خواستی بازی پیغمبری درآوری و شکست خوردی، اسیر شدی و سر دار می روی، و همه کسانی هم که به تو اعتماد کرده اند کشته می شوند.
همه! همه! ها! ها!
تو ادعا می کردی که می دانی چطور باید فقرا را دوست داشت ولی من نمی دانم. خوب، می بینی که تو بیشتر از من به آن ها ظلم کردی.

● ناستی: بیشتر از تو، نجاست! (به هاینریش حمله ور می شود. آنها را از هم جدا می کنند.) کی بود خیانت کرد؟ من یا تو؟

■ هاینریش: من! من! من! ولی اگر تو اسقف را نمی کشتی من هرگز این کار را نمی کردم.

● ناستی: خدا به من حکم کرد که او را بکشم، چون فقرا را گرسنگی می داد.

■ هاینریش: خدا، راستی؟ که چه ساده است: پس خدا به من هم حکم کرد که به فقرا خیانت کنم چون می خواستند کشیش ها را بکشند.

● ناستی: خدا نمی تواند حکم خیانت به فقرا را بدهد. خدا با فقراست.

■ هاینریش: اگر خدا با آن هاست پس چرا هر وقت قیام کرده اند شکست خورده اند؟ پس چرا امروز هم روا داشته است که قیام تو در یاس و نومیدی ختم شود؟ یالله، جواب بده! جواب بده! جواب بده! نمیتوانی؟

◾️#ژان_پل_سارتر
◾️#شیطان_و_خدا
■ مترجم #ابوالحسن_نجفی

@philosophybimarz
◾️هیچ وقت مثل امروز به این شدت احساس نکرده ام که فاقد ابعاد مخفی ام، محدود به تنم هستم، و محدود به افکار سبکی که چون حباب از آن بالا می روند. یادبودهایم را با زمان حالم بنا می کنم. من به درون زمان حال رانده و وانهاده شده ام. بیهوده سعی دارم به گذشته بپیوندم. نمی توانم از خودم بگریزم.


▪️#تهوع
▪️#ژان_پل_سارتر

@philosophybimarz
◾️برای کشف اقیانوس‌های جدید باید جرأت ترک ساحل را داشت.این دنیا، دنیای تغییر است نه تقدیر.

▪️#ژان_پل_سارتر
@philosophybimarz
Ещё