View in Telegram
🔻مرگ آگاهی و معنای زندگی (در پی انتشار مصاحبه با هادی عامل و اهدای کفن در برنامه تلویزیونی این متن از گفتگو با دکتر اکبر جباری را بازنشر می کنم.) 🔹️گاهی ما به پایان ‌می‌اندیشیم چنان‌که به پایان یک رقابت و یا مسابقه دو؛ وقتی که دونده‌ای در یک مسابقه دو دارد می‌دود و بسیار هم خسته شده و تمام امیدش رسیدن به نقطه پایان است، این پایان برای او به مثابه رسیدن به تن آسایی و یک نوع در واقع آرامش است. پایان اینجا به معنای آرامش است. اما پایان یک جشن و سرور لزوماً به معنای آرامش نیست. وقتی یک جشن پایان پیدا می‌کند گویی که ما قرار است برگردیم به روال عادی و روزمره گی که چندان هم خوشایند نیست. پایان تعطیلات هم به همین معناست. وقتی تعطیلات به پایان می‌رسد به این معنی است که زندگی روزمره و تلخی‌ها و مصائبش دوباره شروع می‌شود. لذا پایان معانی مختلفی دارد. وقتی به مرگ به مثابه‌ی پایان فکر می‌کنیم باید مشخص کنیم که این پایان دقیقا به چه معنایی است. اگر به معنای رسیدن به یک تن آسایی است، آن گونه که سقراط ‌می‌اندیشید؛ سقراط در مواجهه با حکم دادگاهی که او را محکوم به مرگ کرد، نپذیرفت که از مرگ رهایی پیدا کند؛ چون استدلال می‌کرد که مرگ پایان این زندگی مشقت بار و رسیدن به یک زندگی جاودان است و یک زندگی که در آنجا توام با آرامش و در واقع تن آسایی است. لذا برای سقراط مرگ چنین معنایی دارد. یا به طور کلی برای تفکر تئولوژیک مرگ هم چنین معنایی دارد؛ یعنی پایان به مثابه‌ی تن آسایی است. 🔹️اما برای کسانی که پایان را تئولوژیک نمی‌فهمند، یعنی برای بعد از مرگ چیزی قائل نیستند؛ چون به هرحال در تفکر افلاطونی و سقراطی یا در تفکر تئولوژیک حیات بعد از مرگ امری مفروض است و این حیاتِ بعد از مرگ است که معنایِ پایان را روشن می‌کند. اما اگر ما از این تفکر تئولوژیک خارج بشویم و به حیات بعد از مرگ حداقل کاری نداشته باشیم، اگر انکارش هم نکنیم، آن وقت ما با خود مرگ مواجه می‌شویم؛ اینجا پایان به مثابه‌ی رسیدن به یک آغاز نیست. در چنین وضعی پایان، خودش پایان همه چیز است؛ گویی پایانِ بودن است یا به عبارت دیگر پایان هستی است و این هستی قرار نیست ادامه پیدا کند. در این اندیشه ما وجودِ انسانی را و بودنِ انسان را در این سرحداتش می‌توانیم ببینیم. کسی مانند هایدگر مرگ را به مثابه‌ی یک امکانی که به سایر امکان‌ها پایان می‌دهد، معنا می‌کند. 🔹️مرگ یک رخدادی در پایان زندگی نیست، بلکه خودش یک پروسه است؛ پروسه‌‌ای که از لحظه‌ی به دنیا آمدن ما شروع می‌شود. یعنی از وقتی که ما به دنیا ‌می‌آییم، هر لحظه داریم به سمت مرگ حرکت می‌کنیم. یعنی این پروسه‌ای که نامش زندگیست و از لحظه‌ی تولد شروع می‌شود، نام دیگرش هم می‌تواند مرگ باشد و اینجا ما آن مصراع معروف از شاهنامه که فردوسی می‌گوید «ز مادر همه مرگ را زاده‌ایم» را می‌توانیم با همین معنا بفهیم؛ از این رو مرگ یک پروسه است، مرگ یک رخداد در پایان زندگی نیست، بلکه یک پروسه‌‌ایست که از لحظه‌ی تولد ما در این عالم شروع می‌شود. خب به این معنا مرگ نام دیگر زندگی است و مرگ نام دیگر این پروسه‌‌ایست که ما اسم دیگرش را زندگی می‌گذاریم. تصور و تحلیل ما از زندگی منوط به فهم ما از مرگ است؛ آن وقت مرگ اندیشی به معنای اندیشیدن به پایان یا به پوچی نیست، بلکه مستقیما اندیشیدن به خودِ زندگی است. لذا مرگ اندیشی به یک اعتبار اندیشیدن به زندگی و حیات انسانی است. 📕از کتاب "#مسئله_معنا" بخش پنجم: گفتگو با دکتر اکبر جباری 👤مولف: حسین جمالی‌پور 📒انتشارات: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا  تهیه ی کتاب 👇 🆔️@Existential_psychotherapist 09199602940 کانال تلگرام حسین جمالی پور 👇 🆔️@philosophy_thinking
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily