▪️#نفس_از_دیدگاه_ابن_سینا🔹 جلسه اول
نگاه متفاوت
#ابن_سینا به مسائل مادی یا غیرمادی بودن نفس و نسبت آن با جسم، بقا یا فنای نفس پس از بدن, به ضمیمه ی نوآوریهای او در مباحثی چون اثبات وجود نفس، ماهیت ذهن، ادراکات حسی، حس باطنی، قوای عقلی، تعامل نفس و بدن، نسبت عقل فعال با عقل انسان، کارکرد نفس و دهها مسئله دیگر باعث شد تا او نفس شناسی را جدا از مجموعه علوم طبیعیات به طور مستقل مطالعه کند و در حقیقت علم نفس را از نو بر پایه های متفاوت تدوین نماید.
▪️مقدمه
یکی از ویژگی های ستودنی فلسفه ابن سینا، اهتمام در نفس شناسی است
ابن سینا نفس را هم از جنبه متافیزیکی مورد بحث قرارداد و هم از جنبه فیزیولوژی .ودر این در جنبه اخیر بیش از دیگر فلاسفه به علم و اندیشه جدید نزدیک شده است.
به طور کلی چه از ناحیه متافیزیکی و چه از ناحیه فیزیولوژی بزرگترین علمای علم و نفس قدیم است البته در این شکی نیست که آراء ابن سینا هم مانند آراء دیگر فلاسفه پیشیناز ضعف و نقض خالی نباشد. اما با همه اینها به خاطر جنبه های ابتکاری آن تا پیش از جدید در شرق و غرب اثری وسیع داشته است.
ما در این بحث نخست به جنبه متافیزیکی که به بحث درباره وجود و ماهیت آن و علاقه آن به بدن و خلود آن و امثال این مسائل است میپردازیم و سپس مسئله را از ناحیه طبیعی آن بحث درباره قوای مختلف مورد بحث قرار می دهیم.
ابن سینا تالیفات وتصنیفات بجای گذاشته است از جمله: "رساله فی معرفت النفس الناطقه واحوالها، بقاء النفس الناطقه، تعلق نفس به بدن، رساله فی امرالنفس و بحث عن القوی النفسیه، قصیده عینیه" وغیر اینها از تالیفات یا شروحی است که ابن سینا درباره نفس نوشته است چه به زبان عربی و چه به زبان فارسی.
▪️پیشینه
مسئله وجود نفس از قدیم مورد توجه فلاسفه اسلامی و غرب بوده ودر کتب خود به تحلیل مسائل آن پرداخته اند.وآراء و نظرات گوناگون ابراز داشته اند.
در یک تقسیم بندی میتوان دو دیدگاه را در مورد شناخت نفس مطرح نمود یکی دیدگاه کسانی که نفس را مجرد می دانند ،مانند افلاطون، فارابی، ابن سینا و دیگر ی دیدگاه کسانی است که نفس را مادی میدانند ماننداپیکور مارکس و اغلب متکلمین اسلامی ازجمله معتزلی راوندی.
از جمله کسانی که نفس را مجرد می داند افلاطون است. به نقل از کتاب کاپلستون افلاطون نفس را از هر جهت غیر جسمانی و فناناپذیر میداند و قائل به بساط و بقا آن است.
اما ارسطو نفس را صورت بدن می داند ومی گوید:نفس با بدن همانند نسبتی است که بین ماده و صورت وجود دارد و به این صورت که ماده و صورت ملازم یکدیگرند و هیچ یک بدون دیگری حادث نمی شود و باقی نمی ماند بنابراین وی به وحدت نفس و بدن ،بگونهای که نفس صورت بدن است رای داد و نفس را چیزی میداندکه نمیتواند بدون بدن باشد ونه خود بدن است.
ارسطو نفس را کمال اول جسم طبیعی آلی میداند کمال اول به معنای امری که موجب آن شی ء محقق می یابد. وی نفس را اصل و مبدا حیاتی در موجودات زنده می داند و برای نفس قوایی از جمله ادراک ،حس، میل و شوق قائل است.
از میان کسانی که نفس را مادی می داندابو اسحاق نظام است؛ وی حقیقت انسان را یک عنصر لطیفی میداند که در بدن فرو رفته ،مثل آتش در زغال یا مثل آب در گل
▪️اثبات وجود نفس
ابن سینا پیش از آنکه به تعریف نفس و بیان قوی و وظایف آن بپردازد به اثبات وجود نفس و مغایرت آن با بدن پرداخته است.
دیگر آنکه شیخ در اثبات حقیقت نفس و جوهریت آن به عنوان جوهری مغایر با بدن که با فنای آن فانی نمیشود،میخواهد وضع خود را در برابر کسانی که منکر وجود نفس هستند ،یاکسانی که آنرا عرضی است از اعراض جسد میشمارند، روشن کند
از این روست که در بسیاری از تالیفات خود این گونه براهین را تکرار میکند و مهمترین آنها عبارتند از:
▪️الف- برهان طبیعی
ابن سینا حرکت را بر دو قسم می کند حرکت ارادی وحرکت غیر ارادی .
حرکت غیر ارادی مانندسقوط جسم از بالا به پایین که مقتضای طبیعت است وحرکت ارادی مانند راه رفتن انسان روی زمین یا پرواز پرنده در هوا که مقتضای ضد طبیعت است.
اجسامی را که هم دارای حرکت غیر ارادی و هم محرک به اراده هستند،مستلزم حرکت خاصی است زائد برعناصرجسم متحرک، وآن نفس است. همچنین اجسامی را می بینیم که تغذیه نمو و تولید مثل می کنند و هیچ یک از این امور از جهت جسمیت آنها نیست پس ناچار در ذات این اجسام برای این کارها مبادی دیگری هست و بالجمله آنچه مبداء صدور کارهایی است که پیوسته به یک روش نیست و از روی اراده است.