ساعتهاست به همین صحفه زل زده ام … با قبول همه محرومیت و محدویت ها ، با وجود تاریکی فراگیر زندگی فعلیام نتوانستم از درس هایم دل بکنم مطالعه میکردم که خبر بسته شدن دوباره انستتیوت ها را دیدم …… به یکلحظه رفتیم به سه سال پیش 💔 واقعا ما چی باید بکنیم ؟ یعنی هر روز صبح چگونه از بستر بلند شویم ؟ از کجا شروع کنیم ؟ به چه دل خوش کنیم ؟ به هزاران هزار سوالات ذهن و قلب خود چه پاسخ بدهیم ؟ من در میان تاریکی های ذهنم گم شدم 🖤😖 حیران و پریشان ):
يک شرکت بزرگ قصد استخدام تنها یک نفر را داشت، بدین منظور آزمونی را برگزار کرد که تنها یک سوال داشت.!
پرسش این بود: شما در یک شب طوفانی سرد در حالت دریوری در جاده هستید، از مقابل یک ایستگاه بس در حال عبور کردن هستید. سه نفر در ایستگاه منتظر بس هستند. یک پیرزن که در حال مرگ است، یک داکتر که قبلاً جان شما را نجات داده و یک نفر که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما می توانید تنها یکی از این سه نفر را برای سوار نمودن انتخاب کنید، کدام يك را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را بطور کامل شرح دهید.
قاعدتاً این آزمون نمیتواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خاص خودش را دارد.
پیرزن در حال مرگ است، شما باید او را نجات دهید هر چند او خیلی پیر است و به هر حال فوت خواهد شد.
شما باید داکتر را سوار کنید زیرا او قبلاً جان شما را نجات داده و این فرصتی است که میتوانید جبران کنید، اما شاید هم بتوانید بعداً جبران کنید.
شما باید شخص مورد علاقه تان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست بدهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او پیدا کنید.
از دوصد نفری که در این آزمون شرکت نموده بودند، تنها شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود:
کلید موتر را به داکتر میدهم تا پیرزن را به شفاخانه برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم زیر باران منتظر بس میمانیم🥰🥰🥰
پاسخ زیبا و سرشار از متانتیکه ارائه شد گویا بهترین پاسخ است ولی هیچکس در ابتدا به این پاسخ فکر نمیکند. میدانید چرا؟؟؟
زیرا ما هرگز نمیخواهیم داشتهها و مزیتهای خودمان را موتر، قدرت و موقعیت را از دست بدهیم.
اگر قادر باشیم، محدودیتها و مزیتهای خود را از خود دور کرده یا ببخشیم گاهی اوقات میتوانیم چیزهای بهتری به دست بیاوریم❤
هرگاه از دیگران رنجیدی، یا حتی نگران شدی که چه قضاوتهایی پشت پردهی تظاهرشان، برایت میکنند، چشمانت را ببند و این قسمت از جملهی معروفِ آقای +دیل کارنگی را در ذهنت مرور کن!... «دیگران به اندازهی سردردشان حتی، به مُردنِ من و تو اهمیت نمیدهند.» و همین برای بیخیال شدنت کافیست! و تو دیگر نگران قضاوتهای مردمی که به اندازهی سردردشان هم برایشان مهم نیستی، نخواهی بود. و راز آرامش در همین است.