🎈 پارت ۴۴🎈
چند روزی از اون اتفاق گذشته بود و من کاملاً موضوع رو فراموش کرده بودم اما یه روز به طور اتفاقی کامیار وارد اتاق شد و به من گفت : طناز پیداش کردم ."ترمه فاخته" رو پیدا کردم همون کسی که اسمش روی کالیمبای تو هک شده
با تعجب بهش نگاه کردم و گفتم : حالا میخوایم چیکار کنیم؟؟
+ طناز تو لازم نیست کاری انجام بدی من خودم میدونم چیکار کنم. بسپارش به من
" کامیار "
شرکت بزرگی بود و من به ساختمون بلندی که مقابلم بود خیره شده بودم .نمای بسایز زیبا و چشمگیری داشت .
وارد شرکت شدم و به سمت خانمی که پشت میز توی سالن بود حرکت کردم
+سلام خانم! مدیر این شرکت خانم ترمه فاخته هست ؟
_بله آقا کاری داشتین ؟
+با ایشون کلام خصوصی داشتم لطف کنین منو به اتاقشون راهنمایی کنید.
منشی تلفن زد و بعد منو تا قسمت مدیریت همراهی کرد .
وقتی نزدیک در اتاقش شدم استرس شده بودم و نمیدونستم در مقابل خانم فاخته چی باید بگم !
منشی وارد اتاق شد و منم پشت سرش به راه افتادم منشی گفت : خانم فاخته ایشون میگن کار مهمی باهاتون دارن ؛خودشونم معرفی نکردن ! خانم قد بلندی که ظاهر خیلی باکلاسی داشت پشتش به ما بود از روی صندلی بلند شد و به سمتم چرخید.
+ سلام روز بخیر خانم محترم!
_ممنون روز شما هم بخیر . بفرمایید بنشینید +سمت منشی نگاهی انداختم و بعد ادامه دادم .ببخشید اگه میشه باید خصوصی با هم صحبت کنیم.
خانم فاخته منشی رو از اتاق بیرون کرد و و من شروع به صحبت کردم