پارِسیا

#بریده_کتاب
Channel
Blogs
Education
Psychology
Humor and Entertainment
Persian
Logo of the Telegram channel پارِسیا
@paresiaPromote
154
subscribers
14
photos
13
links
پارِسیا در زبان یونانی به معنی حقیقت‌گویی با صراحت یا آزادانه سخن گفتن است. با این حال معتقدم «حقیقت» چنان‌که می‌گویند هم آشکار نیست. این‌جا تمرین می‌کنم برای پارسیاستس شدن به وسع خود. ⁦🖊️⁩امید قائم‌پناه⁦
📌 نیتروژن و انفجار جمعیت
از
کتاب «خاستگاه‌های جهان مدرن»

در گذشته که حدود ۹۰ درصد جمعیت دهقان بودند، بیشتر امور با نیروی عضلانی انجام می‌شد دو چیز بیش از همه لازم بود: انرژی غذایی (کالری) و نیتروژن که از عناصر اساسی اسیدآمینه است که خود اسید آمینه از پایه‌های اساسی بافت عضلانی است.

انسان‌ها و حیوانات این نیتروژن را از طریق مصرف گیاهان یا مصرف گوشت حیواناتی که گیاهان را مصرف کرده‌اند تامین می‌کردند. خود گیاهان با کلروفیل کربوهیدارت‌های لاژم برای حیوانات را فراهم می‌کردند اما گیاهان برای تولید کلروفیل نیاز به نیتروژن دارند. آن نیتروژنی که در هوا وجود دارد به صورت N2 است که البته ۷۸ درصد هوای تنفسی ما را ایجاد می‌کند در حالی که آن نیتروژن مورد نیاز گیاهان باید به صورت N1 باشد که در طبیعت به میزان محدودی وجود دارد و معمولاً از طریق صاعقه یا مرگ و تجزیه گیاهان یا از طریق مدفوع و ادرار انسان‌ها یا حیوانات این شکل از نیتروژن به محیط‌زیست برمی‌گردد. به همین دلیل در گذشته میزان کشت و کشاورزی نمی‌توانست زیاد باشد. و علاوه بر این با برداشت محصولات در واقع میزان نیتروژن خاک هم کمتر می‌شد و برای همین به مرور آن خاک برای کشت نامناسب می‌شد و باید به زمین‌های دیگر تغییر مکان می‌دادند. برای همین هم از سال ۱۴۰۰ تا ۱۸۰۰ در زمین‌های معتدل، زمین‌های کشاورزی از ۱۸۰ میلیون هکتار به ۵۴۰ میلیون هکتار افزایش یافت و جمعیت هم از ۳۸۰ میلیون نفر به ۹۵۰ میلیون نفر رسید. اما در قرن بیستم که روشی برای تولید کود نیتروژن ابداع شد و در نتیجه عرضه مواد غذایی هم بیشتر شد، جمعیت زمین در یک قرن از یک میلیارد و ششصد میلیون نفر به بیش از هفت میلیارد نفر افزایش یافت.

#بریده_کتاب
@paresia
📌 سفسطهٔ جهان عادل
از کتاب هنر خوب زندگی کردن / رولف دوبلی

🔹 یکی از معلم‌های دبیرستان من تصادفی نمره می‌داد، نمره‌ها هیچ ارتباطی با قابلیت دانش‌آموزان نداشت. این نمره‌های تصادفی و بی‌اساس مستقیم وارد کارنامه ما شد. دانش‌آموزان شدیداً اعتراض کردند. وقتی این روش نتیجه نداد، سراغ مدیر مدرسه رفتیم اما او هم به تصمیم معلم ما احترام گذاشت و هیچ کاری نکرد. از این می‌نالیدیم که این نمرات کاملاً غیرمنصفانه هستند. اما معلم کماکان خونسرد بود: «زندگی غیرمنصفانه است. هر چه زودتر این اصل را بفهمید بهتر است!» می‌خواستیم گردنش را بشکنیم. اما حالا که به گذشته نگاه می‌کنم این یکی از مهم‌ترین درس‌هایی بود که در طی هفت سال تحصیل در دبیرستان آموختم.

🔹 دنیا واقعاً عادلانه نیست؛ بلکه بی‌نهایت ظالم است. با این حقیقت غیرقابل قبول چه کار می‌توانیم بکنیم؟ باور من این است که اگر غیرمنصفانه بودن این دنیا را به عنوان یک حقیقت قبول کنید و در مقابل آن محکم باشید، زندگی بهتری خواهید داشت. اگر چنین کاری کنید، در طول مسیر ناامیدی‌های زیادی را از خودتان دور خواهید کرد. حقیقت این است؛ دنیا اساساً وابسته به مسائل اخلاقی نیست. پذیرش این مسئله آنقدر برای ما سخت است که علم برای این پدیده یک عبارت ابداع کرده: سفسطه «دنیای عادل». البته این هرگز به این معنی نیست که برای کاهش بی‌عدالتی‌ها مثلاً از طریق بیمه یا رفاه عمومی تلاشی نکنیم‌، مسئله این است که خیلی چیزها را نمی‌توان بیمه یا بازتوزیع کرد.

🔹 بخشی از یک زندگی خوب این است که حقایق گفته شده را بپذیرید. روی باغچهٔ خود، روی زندگی خود تمرکز کنید و مطمئن باشید که آنقدر علف هرز پیدا خواهید کرد که بیکار نمانید. چیزهایی که در طول زندگی برای شما اتفاق می‌افتد، به خصوص بادهای شدیدتر تقدیر، ارتباط کمی با این دارد که شما انسان خوب یا بدی هستید. پس غم‌ها و بداقبالی‌ها را با آرامش و بردباری بپذیرید. با موفقیت‌های باورنکردنی و بدشانسی‌های غیرقابل تحمل دقیقاً یک جور برخورد کنید.

#بریده_کتاب
@paresia
📌 به بهانهٔ انتشار نخستین تصویر تلسکوپ جیمز وب

جان کاتینگهام کتابی به نام «معنای زندگی» دارد. من به قسمتی از کتابش در این رابطه اشاره می‌کنم. قسمت‌هایی که با براکت [...] جدا شده‌اند هم افزودهٔ خودم است جهت تفهیم بهتر.

بلز پاسکال می‌گوید: «من به گسترهٔ هراس‌انگیز جهان می‌نگرم که مرا احاطه کرده، و خود را در گوشه‌ای از این خلأ بی‌کران می‌یابم، بدون اینکه بدانم چرا در اینجا هستم و نه در دیاری دیگر، یا اینکه چرا از میان کل ابدیتی که قبل از من آمده و بعد از من هم ادامه خواهد داشت، تنها این یک دورهٔ کوتاه به من داده شده است تا زندگیم را در آن سپری کنم. من تنها در هر سو، شاهد بیکرانگی‌هایی هستم که مرا مانند یک اتم فراگرفته‌اند، مانند سایه‌ای که تنها برای لحظه‌ای دوام دارد و امکان بازگشت آن وجود ندارد. تمام آن‌چه می‌دانم این است که باید به زودی بمیرم، ولی دربارهٔ این مرگی که نمی‌توانم از آن بگریزم هیچ نمی‌دانم».

انسان تشنهٔ اهمیت است، ما می‌خواهیم احساس نوعی جهت‌داری و غایتمندی در زندگی داشته باشیم. اما کابوسی وجود دارد که طالب معنای زندگی را آزار می‌دهد: کابوس جهان طبیعی وحشت‌انگیز، عظیم، ساکت و بی احساس که پس‌زمینه همه عملکردهای ماست. اگر این فضا همهٔ مامنی باشد که داشته باشیم این خطر وجود دارد که سیر و سلوک ما را پوچ بنمایاند. برخی سعی می‌کنند برخوردی شجاعانه با این فضا داشته باشند و می‌گویند ما نباید خیلی تحت تاثیر گستردگی و بی‌کرانگی جهان باشیم، حالا مثلاً سیاره مشتری بزرگ‌تر است اما مهم‌ترین شئ منظومه شمسی آن سیاره گازی شکل سنگین و عظیم‌الجثه نیست، بلکه کره آبی ما مهم است. حالا اصلا منظومه شمسی ما هم گرداب کوچکی در کهکشان ما باشد و همین کهکشان هم یکی از میلیون کهکشان جهان. اما خب از این چه نتیجه‌ای می‌توان گرفت؟ [منظور این است که کوچک بودن منطقا و لزوماً بی‌معنایی را نتیجه نمی‌دهد]

کاتینگهام (نویسندهٔ کتاب) اما می‌گوید اینچنین لاف شجاعت زدن قانع کننده نیست. نگرانی‌ای که پاسکال احساس می‌کرد چیزی بیش از صرف احساس حقارت ما در مقابل جهان بود‌. بلکه پاسکال در واقع ادامه‌دهندهٔ همان مسیر کپرنیک است. مسیری که می‌خواهد به ما بگوید ما عنصر ضروری در این عالم نیستیم. دلیل وجود بقیه اشیاء و موجودات ما نیستیم‌. در واقع کیهان هیچ ارتباطی به ما ندارد. [برای فهم بهتر به ولتر اشاره می‌کنم، او در دیکسیونر فلسفی می‌گوید آیا خنده‌دار نیست که بگوییم این همه کوه و دشت و... را به خاطر این یک دانه شن آفریده‌ایم؟ یا مثلاً باید به بُعد زمانی هم توجه داشت که ظاهراً نوع بشر حدود ۹۹ درصد از زمان کیهان را حضور نداشته]

این نگاه در مقابل نگاه دینی است که جهان را یک کل هماهنگ می‌بیند و انسان هم ارتباط عمیقی با آن دارد. در نگاه پاسکال این جهان صرفاً «آنجا هست»، خاموش و مرموز، و ترس و دلهرهٔ ما هم نه از اندازهٔ آن بلکه به خاطر بیگانگی با آن است. مانند ذره‌ای در دنیای غیرقابل اندازه‌گیری به دام افتاده‌ایم، دنیایی که ما را احاطه کرده است اما نسبت به ما کاملاً بی‌تفاوت است.
کاتینگهام در مقام پاسخ به این موضوع می‌گوید این‌که زمین دیگر موقعیت منحصر به فرد گذشته‌اش را ندارد منطقا باعث نمی‌شود که دیگر نتوان به جهانی هماهنگ و وابسته به مشیت الهی ایمان آورد. اگر به خاطر داشته باشیم که خدا موجودی نامتناهی است می‌شود انتظار داشت که جهانی نامحدود بیافریند که مشتمل بر جهان‌های بی‌شماری باشد و اگر زمین هم صرفا یکی از سیارات بی‌شماری باشد که زندگی در آن‌ها جریان دارد هیچ مانع منطقی برای عنایت مدبرانهٔ شامل و فراگیر الهی نسبت به همهٔ موجودات به وجود نخواهد آورد.

[نظر شما چیست؟]
#بریده_کتاب
امید قائم‌پناه
@paresia