📌 به
بهانهٔ انتشار نخستین تصویر تلسکوپ جیمز وبجان کاتینگهام کتابی به نام «معنای زندگی» دارد. من به قسمتی از کتابش در این رابطه اشاره میکنم. قسمتهایی که با براکت [...] جدا شدهاند هم افزودهٔ خودم است جهت تفهیم بهتر.
بلز پاسکال میگوید: «من به گسترهٔ هراسانگیز جهان مینگرم که مرا احاطه کرده، و خود را در گوشهای از این خلأ بیکران مییابم، بدون اینکه بدانم چرا در اینجا هستم و نه در دیاری دیگر، یا اینکه چرا از میان کل ابدیتی که قبل از من آمده و بعد از من هم ادامه خواهد داشت، تنها این یک دورهٔ کوتاه به من داده شده است تا زندگیم را در آن سپری کنم. من تنها در هر سو، شاهد بیکرانگیهایی هستم که مرا مانند یک اتم فراگرفتهاند، مانند سایهای که تنها برای لحظهای دوام دارد و امکان بازگشت آن وجود ندارد. تمام آنچه میدانم این است که باید به زودی بمیرم، ولی دربارهٔ این مرگی که نمیتوانم از آن بگریزم هیچ نمیدانم».
انسان تشنهٔ اهمیت است، ما میخواهیم احساس نوعی جهتداری و غایتمندی در زندگی داشته باشیم. اما کابوسی وجود دارد که طالب معنای زندگی را آزار میدهد: کابوس جهان طبیعی وحشتانگیز، عظیم، ساکت و بی احساس که پسزمینه همه عملکردهای ماست. اگر این فضا همهٔ مامنی باشد که داشته باشیم این خطر وجود دارد که سیر و سلوک ما را پوچ بنمایاند. برخی سعی میکنند برخوردی شجاعانه با این فضا داشته باشند و میگویند ما نباید خیلی تحت تاثیر گستردگی و بیکرانگی جهان باشیم، حالا مثلاً سیاره مشتری بزرگتر است اما مهمترین شئ منظومه شمسی آن سیاره گازی شکل سنگین و عظیمالجثه نیست، بلکه کره آبی ما مهم است. حالا اصلا منظومه شمسی ما هم گرداب کوچکی در کهکشان ما باشد و همین کهکشان هم یکی از میلیون کهکشان جهان. اما خب از این چه نتیجهای میتوان گرفت؟ [منظور این است که کوچک بودن منطقا و لزوماً بیمعنایی را نتیجه نمیدهد]
کاتینگهام (نویسندهٔ
کتاب) اما میگوید اینچنین لاف شجاعت زدن قانع کننده نیست. نگرانیای که پاسکال احساس میکرد چیزی بیش از صرف احساس حقارت ما در مقابل جهان بود. بلکه پاسکال در واقع ادامهدهندهٔ همان مسیر کپرنیک است. مسیری که میخواهد به ما بگوید ما عنصر ضروری در این عالم نیستیم. دلیل وجود بقیه اشیاء و موجودات ما نیستیم. در واقع کیهان هیچ ارتباطی به ما ندارد. [برای فهم بهتر به ولتر اشاره میکنم، او در دیکسیونر فلسفی میگوید آیا خندهدار نیست که بگوییم این همه کوه و دشت و... را به خاطر این یک دانه شن آفریدهایم؟ یا مثلاً باید به بُعد زمانی هم توجه داشت که ظاهراً نوع بشر حدود ۹۹ درصد از زمان کیهان را حضور نداشته]
این نگاه در مقابل نگاه دینی است که جهان را یک کل هماهنگ میبیند و انسان هم ارتباط عمیقی با آن دارد. در نگاه پاسکال این جهان صرفاً «آنجا هست»، خاموش و مرموز، و ترس و دلهرهٔ ما هم نه از اندازهٔ آن بلکه به خاطر بیگانگی با آن است. مانند ذرهای در دنیای غیرقابل اندازهگیری به دام افتادهایم، دنیایی که ما را احاطه کرده است اما نسبت به ما کاملاً بیتفاوت است.
کاتینگهام در مقام پاسخ به این موضوع میگوید اینکه زمین دیگر موقعیت منحصر به فرد گذشتهاش را ندارد منطقا باعث نمیشود که دیگر نتوان به جهانی هماهنگ و وابسته به مشیت الهی ایمان آورد. اگر به خاطر داشته باشیم که خدا موجودی نامتناهی است میشود انتظار داشت که جهانی نامحدود بیافریند که مشتمل بر جهانهای بیشماری باشد و اگر زمین هم صرفا یکی از سیارات بیشماری باشد که زندگی در آنها جریان دارد هیچ مانع منطقی برای عنایت مدبرانهٔ شامل و فراگیر الهی نسبت به همهٔ موجودات به وجود نخواهد آورد.
[نظر شما چیست؟]
#بریده_کتاب امید قائمپناه
@paresia