📌 چرا توصیهٔ «فقط علاقهات را دنبال کن» میتواند نادرست باشد؟
۱- این توصیه فرض میگیرد که ما فقط یک علاقه داریم، درحالیکه ما علایق گوناگونی در زندگی داریم. این شاید مهمترین ایراد این توصیه باشد. دنیا دار تزاحم است؛ ما هم میخواهیم هنر یا فلسفه بخوانیم و هم میخواهیم به لحاظ مالی وضع مطلوب و راضیکنندهای داشته باشیم تا زندگی مرفهی داشته باشیم. اینجا ما با طیف گستردهای از علایق مواجهیم! چطور میتوان به سادگی گفت آنچه را که در آن شور و اشتیاق دارید را دنبال کنید؟
۲- این توصیه فرض میگیرد که در طول زندگی علایقمان ثابت میماند. ما دورههای مختلفی در زندگی خواهیم داشت و در هر دوره هم ممکن است علایق گوناگونی داشته باشیم. همین الان هم اگر نگاه کنید چه بسا در گذشته علایقی داشتهاید که اکنون برایتان فقط خاطره شدهاند.
۳- این توصیه فرض میکند که ما دقیقا میدانیم اکنون چه علاقهای داریم. خیلی از ما احتمالا مطمئن نیستیم که چه علایقی داریم، شاید نیاز به زمان و تحصیلات و اشتغالات متعددی داشته باشیم تا از علاقهمان مطمئن شویم.
۴- این توصیه فرض میگیرد که علاقه، حاضر و آماده و به آسانی در جایی منتظر ماست تا ما به سمتش برویم. در حالیکه ممکن است علاقه ما در خلال امتحان کردن راههای گوناگون و رشد و پرورش برخی تواناییهایمان شکل بگیرد. پس اگر هم جایی علاقهتان را انتخاب نکردید، ناامید نشوید و کنجکاو باشید و چیزهای متفاوت را هم امتحان کنید، شاید چیزهایی دیگری هم یافتید که به آنها علاقهمند شوید.
۵- صرف اینکه به چیزی علاقه داشته باشید لزوماً به این معنا نیست که در آن زمینه هم خوب هستید. اگر در زمینه مورد علاقهتان خوب نیستید احتمالا پیشرفتی نخواهید داشت و در دراز مدت ممکن است خودتان مانع خودتان شوید.
۶- اگر علاقهٔ خود را به شغل تبدیل کنید، در واقع علاقه را تبدیل به یک وظیفهای کردید که باید انجامش بدهید. حالا اگر به مرور و از روی عادت و برای کسب پول آن را انجام دهید ممکن است علاقهتان دیگر آن درخشش و زرق و برق قبل را نداشته باشد.
۷- علاقه به نتیجهی چیزی میتواند به علاقه به موضوع دیگر غلبه کند. ممکن است ما به موضوعی علاقه داشته باشیم و به امر دیگری چندان علاقه نداشته باشیم اما نتیجهاش چنان باشد که آن نتیجه را ترجیح دهیم.
🔹 و در نهایت تجربهٔ شخصیام را بگویم. زمانی فکر میکردم به رشتهٔ ریاضی بیش از همه چیز علاقه دارم. در خلال تحصیل دبیرستان متوجه شدم به علوم انسانی علاقهٔ بیشتری دارم. حتی وارد رشتهٔ مهندسی شیمی هم شدم. اما به شدت به فلسفه علاقهمند شده بودم و حتی قصد ادامه تحصیل در رشتهٔ فلسفه را داشتم و برای آن آماده میشدم. اما در همان لحظات آخر بنا به ملاحظاتی تصمیم گرفتم رشتهٔ حقوق را انتخاب کنم (که آن زمان چندان علاقهای نداشتم) و در کنارش برای خودم فلسفه بخوانم. در خلال تحصیل در رشتهٔ حقوق بارها با خودم گفتم چه خوب شد که این رشته را انتخاب کردم! فلسفه را به صورت تفریحی و غیرآکادمیک (اگرچه حتی شاید بیشتر از حقوق) میخوانم و شاید رمز جذابیتش هم برای من در این است که تبدیل به «وظیفه» نشده و خودم تعیین میکنم کدام موضوعاتش و کدام کتابهایش را بخوانم. از طرفی دنیای حقوق هم جذابیت زیادی برایم دارد و خیلی بهتر از چیزی بود که تصورش را میکردم. حتی در زمان انتخاب گرایش در مقطع تحصیلات تکمیلی حقوق هم همین مسائل پیش آمد و میان گرایش حقوق بشر و حقوق جزا و جرمشناسی مردد بودم ولی تصمیم گرفتم حقوق جزا را ادامه دهم.
پس بهتر است بگوییم علاقههایتان را جدی بگیرید و در محاسباتتان هم بگنجانید و سبک و سنگین کنید و با توجه به اوضاع و احوالتان هم تصمیم بگیرید. این توصیه متفاوت از توصیهای است که میگوید فقط علاقهتان را دنبال کنید! البته اینجا نمیتوان و نباید هم فرمولی ارائه داد، واقعیت این است که خیلی چیزها خارج از اراده شماست و به بخت و اقبال شما بستگی دارد.
پینوشت: دلایل را از این
سایت خوانده بودم و من با دخل و تصرفات زیاد اینجا آوردم. با این حال در نظر داشته باشید منظور از «علاقه» در این مطلب، شور و اشتیاق(passion) است و نه صرف علاقه؛ اما چون آنچه در میان ما رایج است جملهٔ «علاقهات را دنبال کن» است آن را به این صورت آوردم.
👤 امید قائمپناه
@paresia