در میان قصههای همیشگی مردم ما، این روزها سخنان زیادی دربارهی امید و رهایی شنیده میشود. با مرور تاریخ و بازگشت به خراسان کهن، کتابها را ورق زدم و از داستانهای پهلوانیها و قهرمانیهای مردمانی که جان خود را در کف نهاده و با دلاوریهای بیمانند خود پیروزی را به ارمغان آوردند، شگفتزده شدم. آنانی که از ملامت ملامتکنندگان نهراسیدند و هرگز پشت سربازان و مردم خود را خالی نگذاشتند. حکایت این دلاوریها و ایستادگی سروهای آزاد خراسان، روح آدمی را به وجد میآورد و امروز، حال و حکایات سرزمینمان شباهت بسیاری به آن گذشتهی درخشان دارد.
در روزگاری که ستم در اوج خود بود، خراسان به میدان رزم و آزادیخواهی تبدیل شد. جریانات کوچک و بزرگ در آن زمان، با تلاشهای سالیان، گاهی به سرکوب و شکست انجامیدند. اما این سرکوبها باعث توقف نشد؛ آزادگانی دیگر برخاستند تا ندای آزادگی و عدالت را زنده نگهدارند. این سروهای سرزمین ما، با خون خود، مشعل مقاومت را روشن نگهداشتند و هر بار که یکی به خون میغلتید، دیگری برمیخاست تا پرچم را بالا نگهدارد.
امروز نیز، در دورانی که دشمنان خاک و مردم ما را در چنگال خود گرفتهاند و قصد دارند هر ندای آزادی را خاموش کنند، مبارزه معنای عمیقتری پیدا کرده است. ایستادن در برابر این ستمگرانِ قرن و خواندن سرود آزادی، دلاوری بیمانند و عیاری بیهمتا میطلبد.
ما عرصههای متعدد و روزهای سخت بسیاری را پشت سر گذاشتهایم. امروز، این سختیها تکرار گذشتهی تلخ است، اما در دل همین تکرار، امیدی برای آیندهای روشن میدرخشد. سخن من، به امیدی بازمیگردد که در دل ملت ما هنوز زنده است، هرچند شدت و ضعف آن در میان مردم متغیر است.
این امید در روز فرار رئیسجمهور پیشین و همدستاناش از کشور، در دل تاریکی مطلق، با نوری خیرهکننده از پنجشیر، اندراب، خوست و تخار تابیدن گرفت. پنجشیر، زادگاه فرمانده افسانهای تاریخ معاصر، احمد شاه مسعود، بار دیگر امیدی تازه به تمام ملتِ فرو رفته در تاریکی بخشید. امید به رهایی، به آیندهای بهتر، و به بازگشت عدالت. این امید، لرزهای بر پایههای رژیم استبدادی نو افکند و چهرهی واقعی آن را آشکار ساخت.
با اینکه بیست سال از شهادت احمد شاه مسعود میگذشت، فرزند او، احمد مسعود، عَلم پدر را به دست گرفت و عِنان مخالفت با ستمگران را محکم در دست فشرد. مقاومت پنجشیر بار دیگر اوج گرفت و یادآور فیلم مستندی شد که فرانسویها در زمان مبارزات احمد شاه مسعود با شوروی ساخته بودند؛ فیلمی با نام «یک دره در برابر یک امپراتوری».
با وجود خیانتها و توطئهها، مرکز پنجشیر و دیگر مناطق مربوط به مقاومت، به تصرف دشمن درآمد و امیدهای مردم موقتاً رنگ باخت. اما این پایان کار نبود. احمد مسعود پرچم را بر زمین نگذاشت. او جبههی مقاومت را سامان داد و نیروهای ضد استبداد را گرد هم آورد. نبردها، هم در پنجشیر و هم فراتر از آن، شدت گرفت و قهرمانانی تازه به میدان آمدند. احمد مسعود با دقت و تدبیر، صحنه را مدیریت کرد و صدای مقاومت را از دل هندوکش به سراسر دنیا رساند.
در عرصهی سیاسی نیز، احمد مسعود با لحن صریح و آشکار خود، خلاهای سیاسیونی فاسد و خائن را پر کرد و چهرهی واقعی رژیم طالبان را در صحنهی بینالمللی آشکار ساخت. او از فجایعی که در سرزمینش رخ میدهد سخن گفت و در هر فرصتی به عنوان صدای اصلی مخالف گروه طالبان، جهان را از حقیقت آگاه کرد.
دیدگاه وسیع، عملکرد صادقانه و نگاه فراگیر احمد مسعود، او را به نماد امید برای رهایی سرزمین بدل کرد. همانگونه که ابومسلم خراسانی، امید آزادی را در دل مردم کاشت و همگان به او پیوستند، احمد مسعود نیز چنین امیدی را در میان ملت ما کاشته است.
این امید، راه آزادی را روشنتر کرده و آیندهی سرزمین آزاد را در اذهان متصور ساخته است. احمد مسعود، امید رهایی ملت ماست و مردم به او دل بستهاند، به امید روزی که سرزمین ما از اسارت جاهلان قرن رها شود و به فردای روشن گام نهد.
نویسنده: رویا گلثوم