پالئوگرام

Channel
Logo of the Telegram channel پالئوگرام
@paleogramPromote
5.15K
subscribers
389
photos
212
videos
601
links
دیرینه‌شناسی، تکامل و تاریخ طبیعی دیرینه‌نوشته‌های عرفان خسروی کتابخانه پالئوگرام: t.center/paleolib مدرسه پالئوگرام: t.center/paleouni حمایت از پالئوگرام: زرین‌پال zarinp.al/erfankhosravi حامی‌باش hamibash.com/Pal
این قسمت پنجم مجموعه فقط علم است که در کانال یوتوب شهر کتاب مرکزی منتشر شده و این بار به مجموعه‌ای از کتاب‌هایی پرداختیم که تحت عنوان کلی پرنده‌نگری و پرنده‌شناسی منتشر شدند، اما تمرکز ما روی دو کتاب تماشای پرندگان اثر پرویز بختیاری از انتشارات کانون پرورش فکری و پرندگان ایران اثر جمشید منصوری از مجموعه کتاب‌های نردبان انتشارات فنی ایران است.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پنج دقیقه غذا خوردن ملخ را در کانال یوتوب من ببینید و بشنوید!
youtube.com/erfaningenia
#ASMR
شب عبدالحسین وهاب‌زاده

هفتصد و شصتمین شب از شب‌های بخارا برای بزرگداشت‌ عبدالحسین‌ وهاب‌زاده، مدرس، پژوهشگر و مترجم حوزه محیط‌زیست، بوم‌شناس و بنیان‌گذار «مدرسه‌ طبیعت»، در ساعت پنج بعدازظهر یکشنبه چهاردهم مرداد ۱۴۰۳ در تالار فردوسی خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار خواهد شد.

عبدالحسین وهاب‌زاده هفتم مهرماه سال ۱۳۲۵ در سبزوار متولد شد. دبستان و دبیرستان را در زادگاهش گذراند. مدرک لیسانس خود را از دانشکده کشاورزی دانشگاه جندی‌شاپور گرفت. پس از آن در سپاه ترویج کشاورزی خدمت کرد و هم‌زمان در دبیرستان هم تدریس می‌کرد. در سال ۱۳۵۱ به آمریکا رفت و از «دانشگاه ایالتی آیووا» فوق‌لیسانس علوم زیستی و بوم‌شناسی گرفت. پس از بازگشت به ایران به عنوان مربی در دانشگاه‌ مشهد استخدام شد. در سال ۱۳۵۷ برای تحصیل در مقطع دکترا در رشته «بوم‌شناسی» به «دانشگاه آبردین» در اسکاتلند رفت.

عبدالحسین وهاب‌زاده مترجم و مؤلف بیش از ۲۵ عنوان کتاب، سه بار برنده جایزه کتاب سال، برنده جایزه مهرگان، برنده کتاب سال محیط‌زیست، برنده جایزه ترویج علم، کارآفرین برگزیده، خادم منتخب محیط زیست و دو بار برنده «جایزه ملی محیط زیست» است.
آیا می دانستید که مجموعه Hitchcock Ichnology یکی از بزرگترین مجموعه ها در جهان است؟ اگر این را نمی دانستید، باید به موزه تاریخ طبیعی بنسکی مراجعه کنید!

اکانت ایکس این موزه: @BenskiMuseum
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
سیاره ماقبل تاریخ، مجموعه اول و دوم
رژه دایناسورها و سایر بازیگران مجموعه اول و دوم سیاره ماقبل تاریخ
طراحی و متحرک‌سازی از
Dane Pavitt
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
رژه دایناسورها، نسخه دوم
نسخه قبلی را از اینجا ببینید
اغلب جزئیات ظاهری در این ویدیو مبتنی بر شواهدی عینی هستند
طراحی و متحرک‌سازی از
Dane Pavitt
دانش ما درباره ظاهر دایناسورها چگونه تغییر می‌کند؟

اسپاینوسورس (Spinosaurus) مثال بارز تغییر مدام تصورات ما از زندگی و ظاهر دایناسورهاست.
در اوایل سده ۲۰ که اسپاینوسورس کشف شد، فقط می‌دانستیم دایناسوری گوشتخوار با تیغه‌های پشتی بلند است. این تصویر کمابیش تا اواخر ۱۹۹۰ پابرجا بود تا اینکه پال سرینو (Paul Sereno) ستاره دیرینه‌شناسی نشنال جیوگرافیک با کشف سوکومایموس (Suchomimus) و مقایسه استخوان‌های آن با باریونیکس (Baryonyx) و اسپاینوسورس نشان داد که هر سه دایناسور از یک خانواده هستند. بنابراین تصور ما از شکل سر و بدن اسپاینوسورس در آغاز سده ۲۱ به روز شد، بی‌آنکه سنگواره تازه‌ای از آن به دست آید. یافته‌های بعدی حاصل همکاری سرینو و دانشجوی او، نزار ابراهیم بودند و در اوایل دهه ۲۰۱۰ نشان دادند که اسپاینوسورس پاهای کوتاه داشته و چه بسا روی خشکی ناچار بوده چهارپا حرکت کند. در پایان همین دهه، کشف نمونه‌ای تازه از دم اسپاینوسورس نشان داد که این دایناسور دم بلند، سنگین و پهنی داشته و دوپا بوده است.
جدال اصلی اکنون بر سر این است که طبق نظر ابراهیم، اسپاینوسورس ماهی‌خوار شناگر بوده یا طبق نظر سرینو، ماهی‌خوار کنارآبچر.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🦢 پیرامون گردن پرندگان مار-گردن

چند روز پیش در توییتر نقاشی زیبایی از هنرمندی ژاپنی را به اشتراک گذاشتم که کالبدگشایی فرضی از گردن دایناسوری به نام مایکروراپتور/Microraptor را نمایش می‌دهد. یکی از کاربران پای این فرسته، پرسش جالبی درباره ساختار گردن پرندگان طرح کرد و من سعی کردم با اشاره به گردن حواصیل و سایر پرندگان مارگردن، حالت خاص و بسیار فوق‌العاده‌ای از فرض پرسش ایشان را پاسخ دهم:

ساختار 𐭦-مانند گردن پرنده‌هایی مثل حواصیل چگونه استحکام خود را حفظ می‌کند و به چه کاری می‌آید؟

چند شب پیش حالش را داشتم تا در پاسخ به این پرسش ویدیویی کوتاه بسازم. چیز خاصی نشده ولی ساخت همین به پنج ساعت زمان احتیاج داشت.

راستی نظر شما چیست؟
Forwarded from مدرسهٔ تردید
دورۀ تابستانۀ فکرورزی نوجوانان در مدرسۀ تردید

🔸دوره‌ها:

۱) ادبیات و سینما

📝 نویسندگی خلاق
مدرس: احمد اکبرپور

📚 آشنایی با شاهنامه
مدرس: مرجان فولادوند

🎬 تماشا و تحلیل فیلم
مدرس: آسیه مزینانی

۲) علم

🔭 نجوم مقدماتی
مدرس: سارا توده زارع

🦒 تاریخ و تکامل حیات
مدرس: عرفان خسروی

🔸 تعداد دوره‌ها: ۵

🔸 مخاطب: نوجوانان

🔸 طول هر دوره: هشت جلسه

🔸 هزینه: هزینۀ شرکت در هر دوره یک میلیون تومان است. با ثبت‌نام در سه دوره از ۱۰ درصد تخفیف، در چهار دوره از ۱۵ درصد تخفیف و در تمام دوره‌ها (پنج کلاس) از ۲۰ درصد تخفیف برخوردار خواهید شد.

🔸 این دوره به‌صورت مجازی برگزار خواهد شد.

✖️ اطلاعات بیشتر به زودی منتشر خواهد شد.

@tardidschool_children
دوره تاریخ و تکامل حیات یکی از چند دوره‌ای است مدرسه تردید در قالب مدرسه فکرورزی تابستان ۴۰۳ برای نوجوانان ۱۲ تا ۱۸ ساله برگزار خواهد کرد.
دوره تاریخ و تکامل حیات از ابتدای ماه مرداد آغاز خواهد شد و طی هشت نشست برخط/آنلاین (چهارشنبه‌ها، ۱۶-۱۸) تا پایان تابستان ادامه خواهد داشت.

اگر در اطراف شما نوجوان‌هایی هستند که ممکن است به این دوره‌ها علاقه‌مند باشند، لطفا خبر برگزاری دوره‌ها را به دست ایشان برسانید. برای اطلاعات بیشتر کانال مدرسه تردید را دنبال کنید!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درباره کارگاه‌های دایناسورشناسی در
🦖 آکادمی هوپا🦕

کارگاه‌های دایناسورشناسی آکادمی هوپا برای بچه‌های علاقه‌مند پنج تا دوازده ساله برگزار می‌شوند. این کارگاه‌ها سه دسته هستند:

کارگاه دایناسورشناسی مقدماتی
برای بچه‌هایی که تازه وارد کارگاه دایناسورشناسی می‌شوند. اگر کودک شما هم قصد دارد در دوره تابستان همراه ما باشد، از اینجا ثبت نام کنید.

کارگاه دایناسورشناسی پیشرفته
برای بچه‌هایی که از گذشته در کارگاه‌های دایناسورشناسی شرکت کرده بودند. محتوای این کارگاه‌ها در هر دوره تغییر می‌کند تا همیشه برای بچه‌ها تازگی داشته باشد. این ویدیو درباره برنامه درسی کارگاه دایناسورشناسی پیشرفته دوره تابستان ۴۰۳ است. اگر کودک شما قبلا در هر کدام از دوره‌های آموزشی دایناسورشناسی هوپا یا تاریخ طبیعی مدرسه پالئوگرام شرکت کرده، می‌توانید از اینجا ثبت نام کنید تا در این دوره همراه ما باشد.

کارگاه‌های حضوری که فعلا یک روزه هستند و شامل برنامه‌هایی مثل موزه‌گردی می‌شوند. برای اطلاع از برنامه‌های حضوری یک‌روزه کانال پالئوگرام و تارنمای آکادمی هوپا را دنبال کنید.
قسمت اول مجموعه فقط علم که سه هفته پیش در کانال یوتوب شهر کتاب مرکزی منتشر شد، درباره مجموعه کتاب‌های علمی تونل وحشت علوم است که انتشارات هوپا برای بچه‌ها منتشر کرده است. دوست دارم نظر شما عزیزان را برای بهتر شدن این مجموعه بدانم.
Forwarded from تکامل و فلسفه
درس‌هایی از "نظریه‌ی بازی تکاملی" برای افزایش همکاری اجتماعی
(نمونه‌ای از فلسفه‌ورزی طبیعت‌گرایانه)


شاخه‌ای از نظریه‌ی بازی تکاملی، توصیفی از چگونگی تکامل همکاری‌های اجتماعی عرضه می‌کند. اما از این توصیف‌ها می‌توان تجویزهایی برای بهتر زیستن استنباط کرد. هدایت جامعه بر اساس شواهد به این معناست که در ایدئولوژی‌های سیاسی و اقتصادی رایج بازبینی کنیم و اجازه دهیم علم راهنمای تصمیمات ما باشد. به برخی از پژوهش‌ها نگاهی بیاندازیم.

۱. نتایج پژوهشی نشان می‌دهد اگر خواهان افزایش رواداری در جامعه هستیم باید با افزایش نابرابری مقابله کنیم. در این پژوهش نشان داده شد بازتوزیع عادلانه‌تر ثروت در جامعه به افزایش رواداری می‌انجامد.

۲. اما پژوهش‌های دیگری نشان می‌دهند که برابری کامل نیز از کارآمدی همکاری می‌کاهد. به عبارتی، از یکسو نباید بگذاریم شکاف نابرابری‌ها در جامعه گسترش یابد و از سوی دیگر نباید به نحوی تصنعی همه‌ی افراد جامعه را برابر کنیم.
این پژوهش همگام با پژوهش قبلی نشان می‌دهد افزایش نابرابری سدی بر سر راه همکاری است اما از سوی دیگر برای افزایش کارآمدی همکاری باید به برخی از افراد جامعه که قابلیت‌های بیشتری دارند منابع بیشتری در جهت افزایش کارکرد گروه اختصاص داد.

۳. در همین راستا پژوهش سومی نشان می‌دهد که باید تنوع را در جمعیت‌ها و گروه‌ها به رسمیت بشناسیم تا همکاری افزایش یابد.

۴. قبلاً نیز ژاپنی‌ها در سال ۲۰۱۷، نشان داده بودند که هرچه میزان تنوع هنجارها در سطح جامعه بیشتر باشد میزان همکاری بیشتر خواهد شد. (به عبارتی همکاری در جوامع چندحزبی که تنوعی از هنجارها را نمایندگی می‌کنند بیش از جوامع دوحزبی یا تک‌حزبی است. این ایده‌ی شایع که اگر همه‌ی مردم جامعه سخنان واحدی را بگویند به افزایش وحدت، و همکاریِ متعاقبِ آن می‌انجامد کاملاً نادرست است.)

۵. اما چگونه می‌توان شهروندانی تربیت کرد که تنوع هنجارها را در جامعه پذیرا باشند و در نتیجه همکاری افزایش یابد؟ ساده‌ترین پاسخ این است که باید همدلی را میان افراد جامعه افزایش دهیم. هنر بهترین ابزار در رسیدن به این هدف است.

۶. واضح به نظر می‌رسد که انسان‌ها با افرادی همکاری می‌کنند که اعتبار اجتماعی بالاتری داشته باشند. اما افراد جامعه به ندرت یکدیگر را می‌شناسند. پژوهشی که در ۲۰۲۱ نتایج آن در نیچر منتشر شد با بهره‌گیری از مدل‌های ریاضیاتی نشان داد که وجود نهادهایی که به نحوی شفاف اعتبار افراد را ارزیابی ‌می‌کنند بر همکاری اجتماعی می‌افزاید. (کارکرد نظام‌های شفاف‌سازی مالی و روزنامه‎های آزاد، روشن ساختن اعتبار شهروندان و سیاستمداران است.)

۷. وقتی نهادهایی برای افزایش همکاری تعبیه شود افراد حتی بدون تأمل در مورد پیشینه‌ی دیگران می‌توانند وارد همکاریِ کارآمدی با آنها شوند. در پژوهشی نشان داده شد که با سطح محدودی از حافظه، و بدون بررسی سوابق کامل افراد، نیز امکان همکاری وجود دارد.

۸. در پژوهش دیگری نشان داده شد که برای شکار جمعی نیازی به ساختارهای ذهنی پیچیده نیست و اگر شرایط یادگیریِ تقویتی فراهم شود موجوداتی با ذهنیت ساده نیز می‌توانند شکار جمعی کنند.

اگر با ذهنیتی ساده نیز امکان همکاری پیچیده وجود دارد، احتمالاً باید موارد بیشتری از چنین پدیده‌هایی را در جهان طبیعت شاهد باشیم. پژوهش دیگری نشان می‌دهد که موجوداتی با ذهنیت بسیار ساده، همچون ماهی‌های سیکلید، با بهره‌گیری از تنبیه خاطیان سطح همکاری در حفظ قلمرو را افزایش می‌دهند.

۹. وقتی جانورانی ساده موفق به انجام یک کار گروهی جمعی می‌شوند انسان‌ها نیز می‌توانند. اگر نهادهایی در جهت افزایش همکاری طراحی شوند با سرعت بالایی می‌توان بسیاری از مشکلات امروز بشر را حل کرد. علم راه‌حل‌هایی دارد. به عنوان نمونه‌ای عملی از کاربست نظریه‌ی بازی تکاملی در حل مسائل اجتماعی، بکارگیری آن را در شبکه‌ی حمل‌ونقل جاده‌ای شهری ببینید.

خلاصه: با توجه به داده‌های مورد اشاره، جامعه‌ای در مسیر به‌زیستی عمومی است که: شکاف نابرابری اقتصادی در آن کاسته شود؛ قابلیت‌های منحصربه‌فرد انسان‌ها به رسمیت شناخته شود؛ تنوعی از هنجارها در جامعه وجود داشته باشد؛ پروژه‌های یکسان‌سازی افراد کنار نهاده شود؛ نهادهای اعتبارسنجیِ شفاف در جامعه برقرار باشند؛ شرایط یادگیری تقویتی برای افراد در جامعه فراهم باشد؛ و خاطیان همکاری اجتماعی نیز تنبیه شوند.

آنچه در اینجا بیان شد استنباطِ توصیه‌هایی عملی از علوم تجربی و ریاضیات بود. این نمونه‌ای از فلسفه‌ی طبیعت‌گرایانه‌‌ی تجویزی‌ست: اینکه توصیه‌های به‌زیستی مبتنی بر آخرین داده‌های علمی باشند. برگرفتن داده‌هایی علمی به سان مهره‌های یک گردن‌آویز و به رشته درآوردن آنها در عرضه راهکارهایی برای خوب‌زیستن؛ و نه آنکه بدون توجه به داده‌های تجربی نسخه‌هایی برای هدایت جوامع و به‌زیستی انسان عرضه کنیم.

هادی صمدی
@evophilosophy
Forwarded from تکامل و فلسفه
طوفان ماریا و کاهش خشونت در میمون‌ها

داروین معتقد بود که وقتی تغییرات محیطی جهت‌داری را شاهد باشیم، مثلاً محیط به تدریج گرم یا سرد شود، یا خشکی محیطی به تدریج زیاد یا کم شود، جاندارانی که در آن اکوسیستم زندگی می‌کنند در جهت سازگاری با تغییرات محیطی شاهد تغییرات تدریجی تکاملی خواهند بود. مثلاً با افزایش خشکی گیاهانی که مقاومت بیشتری به خشکی دارند بخت بقاء بالاتری دارند و بنابراین به تدریج تباری از گیاهان مقاوم به خشکی شکل می‌گیرد.

در مقابل هاکسلی معتقد بود تدریجی بودن تغییرات در محیط، و متناظر با آن تغییرات تدریجی در جانداران، بخش ضروری نظریه‌ی تکامل نیست و داروین بی‌جهت برآن تأکید می‌گذارد. یافته‌های بعدی نشان می‌دادند که هرچند عموم تغییرات از نوعی‌ست که داروین می‌گفت اما هاکسلی نیز درست می‌گفت که همه‌ی تغییرات لزوماً از این سنخ نیستند.

مقاله‌ای که اخیراً در نشریه‌ی ساینس منتشر شده نمونه‌ای شگفت‌انگیز از این تغییرات سریع را در ماکاک‌ها نشان می‌دهد.

پژوهشگران از حدود ده سال پیش رفتار ماکاک‌ها را در پورتوریکو مطالعه می‌کردند. سال ۲۰۱۷ طوفان مهیبِ ماریا پورتوریکو را درنوردید. سه هزار نفر کشته و درختان جنگل‌ها ریشه‌کن شدند. محیطِ زیست ماکاک‌های رزوس به یکباره تغییری اساسی کرد. در نتیجه‌ی تخریب جنگل، در آفتاب شدید تابستان سایه‌ی درختان به منبعی کمیاب تبدیل شد. در این شرایط عموماً اعضاء گونه وارد رقابت با یکدیگر می‌شوند تا از سایه بهره گیرند. اما، چنانکه آنارشیست روس، کراپوتکین در کتاب کمک دوجانبه (۱۹۰۲) تذکر داده بود رقابت یگانه راه نیست: می‌توان همکاری را در دستور کار قرار داد. ماکاک‌های پورتوریکو نیز، مطابق پیش‌بینی کراپوتکین، به جای رقابت بر سر سایه میزان بردباری خود را برای حضور دیگری در زیر سایه‌های کمیاب افزایش دادند. پژوهش نشان داد که در شرایط جدید ماکاک‌هایی که تحمل اجتماعی بالاتری داشته‌اند از بخت بیشتری برای بقاء و تولیدمثل برخوردار بوده‌اند.

ماکاک‌ها را به طور متعارف در زمره‌ی نخستی‌های خشن می‌شناسیم که پیوندهای اجتماعی آنها قابل مقایسه با رفتارهای اجتماعی قوی شامپانزه‌ها و بونوبوها نیست.

این مثال ثبت‌شده در جهان وحش از این نظر یگانه است که نشان می‌دهد چگونه یک حادثه‌ی طبیعی توانسته است رفتار یکی از نخستی‌های خشن را اینگونه تغییر دهد.

این کاهش پرخاشگری مشاهده‌شده را می‌توان با کاهش خشونت منفعلانه در انسان‌ها مقایسه کرد. شباهت دیگری نیز وجود دارد که شاید صرفاً یک تقارن تصادفی باشد: انسان‌ها نیز با ترک محیط جنگل وارد بیشه‌های ساوانا شدند که آنجا نیز سایه کمیاب بود!

تحلیلی فلسفی
از نقدهایی که به داروین می‌شد، و امروزه نیز  کماکان شاهد آن هستیم، این بود که ما موردی از تکامل را در جانداران مشاهده نکرده‌ایم. مثال‌هایی از این دست به خوبی نشان می‌دهد که شرایط مشاهده‌ی مواردی مانند این تغییر رفتار در ماکاک‌ها بسیار نادر است.

نخست آنکه باید دانشگاهی مانند دانشگاه پنسیلوانیا، بودجه پژوهشی بزرگی تخصیص دهد که زیست‌شناسان به مطالعه‌ی ماکاک‌های پورتوریکو در بازه‌ی زمانی طولانی ده ساله بپردازند.
دوم آنکه تقارن زمانی چنین تغییرات بزرگ محیطی در بازه‌ی زمانی پژوهش، رویدادی بسیار نادر است.
بعلاوه، عمر آدمی برای مشاهده‌ی تغییرات بزرگ ناچیز است.
ما کوه‌زایی را، در ابعادی که شاهد ایجاد کوهی مانند دماوند باشد، نیز ندیده‌ایم. اما ارتفاع گرفتن چند سانتی‌متری سطح زمین را در اثر برخی زلزله‌ها ثبت کرده‌ایم. از انباشت همان تغییرات کوچک است که کوه‌های بزرگ شکل گرفته‌اند.
نقادانی که می‌گویند نظریه‌ی تکامل به این دليل نادرست است که ما به چشم خود شاهد گونه‌زایی نبوده‌ایم درواقع باید از عمر کوتاه انسان گلایه کنند! همچنین باید به این پرسش پاسخ دهند که به چه میزان به مطالعه‌ی مستقیم جانداران پرداخته‌اند، یا لااقل اخبار زیست‌شناسی تکاملی را پیگیری می‌کنند.

در علوم تاریخی مانند بخش‌هایی از  زمین‌شناسی، زیست‌شناسی تکاملی، و نجوم، تغییرات بزرگ را با مشاهده‌ی دسته‌ای از تغییرات کوچک استنباط می‌کنیم. وقتی فرایندی چند میلیون سال به طول می‌انجامد مشاهده‌ی مستقیم آن برای انسان ناممکن است.

جالب است بدانیم حتی خود داروین نیز گمان نداشت بتوانیم نمونه‌هایی از وقوع تکامل را ثبت کنیم. اما در دهه‌های اخیر، با انجام پروژه‌هایی طولانی‌مدت و البته بسیار پرهزینه مانند پژوهش مورد اشاره، امکان رصد کردن نمونه‌هایی از تکامل فراهم شده است.
نکته مهم اینجاست که میزان موفقیت رصد کردن فرایندی تکاملی در چنین پژوهش‌هایی بسیار پایین است؛ زیرا طبیعت تعهدی به پژوهشگران ندارد که در بازه‌ی زمانی پژوهش، تغییرات بزرگی مانند طوفان ماریا را در طبیعت، یا تغییراتی تکاملی را در همان گونه‌ی مورد مطالعه، به ظهور برساند.

خلاصه‌ی مقاله را اینجا ببینید.

هادی صمدی
@evophilosophy
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خداحافظ دریا
🌊🐚
ما سه تا بچه ماهی بودیم که از آب دراومدیم و شدیم سه تا سمندر صورتی. هنوز هم گاهی تنی به آب می‌زنیم، به یاد قدیم‌ها. قصه ما رو از پادکست عصر حجر، فصل خداحافظ دریا بشنوید!
Forwarded from تکامل و فلسفه
معمای اسفنج‌ها

پژوهشی که در نشریه‌ی نیچر منتشر شده معمای اسفنج‌ها را حل کرده است. اما معمای اسفنج‌ها چیست؟
 
طرح معما:
عمر اسفنج‌ها، از راه محاسبه از طریق ساعت مولکولی، حدود ۷۰۰ میلیون سال پیش پیش‌بینی می‌شود؛ اما قدیمی‌ترین فسیلی که از اسفنج‌ها یافته‌ایم به ۵۴۰ میلیون سال پیش باز می‌گردد: نمونه‌ای از عدم تطابق پیش‌بینی از راه محاسبات با داده‌ها.

در چنین مواردی دو راه پیش رو است. راه نخست شک کردن در محاسبات است: داده‌ها را مبنا قرار داده و می‌گوییم چه بسا حداقل در یکی از فاکتورها (مثلاً نرخ تغییرات ژنتیکی) اشتباهی رخ داده، یا محاسبات را اشتباه انجام داده‌ایم.
راه دوم آنکه بر صحت محاسبات تأکید کنیم و در صحت، یا کفایتِ داده‌های موجود تردید کنیم.
مطابق راه نخست عمر اسفنج‌ها ۵۴۰ میلیون سال است و باید در شیوه‌ی محاسباتی ساعت مولکولی تردید کرد. مطابق راه دوم شیوه‌ی محاسباتی ما مشکلی ندارد و عمر اسفنج‌ها ۷۰۰ میلیون سال است. دراین‌صورت توصیه‌ی محاسبه‌کنندگان به پژوهشگرانِ میدانی آن است که برای یافتن فسیل‌های قدیمی‌تر تلاش بیشتری کنند.

اما محاسبات ساعت ملکولی در سایر بخش‌های حیات با دقت زیادی با داده‌ها تطابق داشته است. چطور ممکن است شیوه‌ای محاسباتی درباره‌ی سایر شاخه‌های حیات درست پیش‌بینی کند و فقط در مورد اسفنج‌ها به این میزان خطا کند؟ از سوی دیگر در تعیین عمر فسیل‌ها نیز اشتباه نکرده بودند زیرا با همان شیوه که عمر سایر فسیل‌ها را سنجیده بودند عمر فسیل اسفنج‌ها را نیز اندازه‌گیری کرده بودند. پس فقط یک راه باقی مانده بود: اینکه بیشتر بگردند تا شاید فسیلی قدیمی‌تر پیدا کنند.

آنچه باعث شده بود این مسئله را معما بخوانند این بود که ۱۶۰ میلیون سال اختلاف، آن‌قدر زمانی طولانی است که قاعدتاً باید طی جست‌وجوهای فراوان فسیلی پیدا می‌کردند. اما طی سال‌های اخیر هرچه بیشتر گشتند کمتر یافتند.

راه‌حل:
بالاخره پژوهشگران چینی فسیلی یافتند. فسیل مربوط به ۵۵۰ میلیون سال قبل بود. قاعدتاً باید با کاستن ۱۰ میلیون سال از آن ۱۶۰ میلیون سالِ گمشده، دعوی متواضعانه‌تری می‌داشتند: اینکه قدری از وجه معماآمیز داستان کم کرده‌اند و نه اینکه آن را حل کرده‌ باشند. اما مدعی شدند که این فسیل معما را حل کرده است. چرا؟

زیرا این فسیل، فاقد اثری از سوزنه‌هایی
سیلیسی و کلسیمی بود که ساختار دیواره‌ی اسفنج‌های امروزی را شکل می‌دهد. راه‌حل معما ساده بود: اسفنج‌های آن دورانِ گمشده فاقد سوزنه بوده‌اند و بنابراین شکل‌گیری فسیل آنها بسیار سخت‌تر بوده است و با گشتن بیشتر نیز بعید است چیزی بیابیم.

نقش پیش‌فرض‌های نظری در مشاهده
آیا واقعاً معما حل شده است؟
از قبل نیز پیشنهاد شده بود که احتمالاً اسفنج‌های قدیمی فاقد سوزنه بوده‌اند اما شاهدی بر اسفنج بدون سوزنه برای جدی‌گرفتن این فرضیه وجود نداشت. اکنون این شاهد یافت شده است. اما پیشنهاددهنده‌ی قبلی چه کسی بوده؟ دست بر قضا همین پژوهشگرانی که اکنون فسیل را یافته‌اند!
دو تحلیل وجود دارد:
یک. ذهن گروه به سمت تشخیص اسفنج در فسیل جاندار دیگری سوگیری داشته است. بنابراین آنچه را «می‌خواسته‌اند» بیایند، یافته‌اند. این تحلیل تقریباً مردود است. زیرا وقتی پژوهشگران موفق به انتشار مقاله در نیچر شده‌اند به این معنی است که داوران، که احتمالاً در میان آنها مخالفان این فرضیه نیز وجود داشته‌اند در اسفنج‌بودن فسیل یافت‌شده به توافق رسیده‌اند.

دو. ذهن این گروه برای یافتن چنین فسیلی آماده‌تر بوده است. داروین در نقد نگاه فرانسیس بیکن که گفته بود "با ذهنی خالی به طبیعت بروید و اجازه دهید طبیعت خود را به شما بنمایاند" به زیست‌شناس جوانی گفته بود وقتی بدون پیش‌فرض به طبیعت بروی چیزی هم نخواهی دید! باید مسئله‌ای داشته باشیم و به ناچار با دسته‌ای پیش‌فرض‌ها به دنبال راه‌حل به طبیعت مراجعه کنیم. این پیش‌فرض‌ها هم کمکی برای یافتن راه‌حل هستند و هم مانعی برای بازنمایی آینه‌وار طبیعت. پیش‌فرض‌ها هم راهنما هستند و هم عامل گمراهی.
   
فعلاً زیست‌شناسان فعال در این حوزه‌ی پژوهشی جشنی برای حل این معما برپا کرده‌اند، اما دیر نیست روزی که راه‌حل پیشنهادی نقد شود. مثلاً ممکن است پژوهشگری بگوید از کجا معلوم که نرخ جهش‌ها در گذشته و حال یکی باشد؟ محاسبات بر اساس ساعت مولکولی، ثبات در نرخ جهش‌ها را «پیش‌فرض» می‌گیرد.
اما اگر نرخِ جهش در ژن‌ها خود محصول انتخاب طبیعی باشد، چه؟ (که به احتمال زیاد محصول انتخاب طبیعی است و در این صورت باید دارای تنوع باشد و بنابراین همواره ثابت نبوده است.) یا اگر داده‌ای نشان دهد نرخ جهش در اسفنج‌ها متفاوت با سایر جانداران است، چه؟
علم این‌گونه پیش می‌رود: هر کشفی مسائل جدیدی را هم معرفی می‌کند.

هادی صمدی
@evophilosophy
Forwarded from تکامل و فلسفه
رُمانتیک‌سازی تکامل:
کتابی در نقد خوانش‌های کنونیِ نظریه تکامل و زیست‌شناسی تکامل‌محور

در کمتر برنامه‌ی پژوهشی علمی، به اندازه‌ی برنامه‌ی پژوهشی تکامل، شاهد نقدهایی درون-پارادایمی در جهتِ بهبود شرایط موجود هستیم. ‌اگر خواهان نمونه‌ای از این نقادی‌ها هستید کتابی را که اخیراً توسط نشر راتلج (۲۰۲۴) منتشر شده ببینید: بازترسیم نقشه‌ی زیست‌شناسی با کمک گوته، شلینگ، و هردر: رمانتیک‌سازی تکامل.

کتاب، که نگاه ژن‌محور به تکامل را نقد می‌کند، چنان عالمانه و زیبا نگاشته شده که بزرگ‌ترین فیلسوفان زیست‌شناسی حال حاضر با لحنی ستایش‌آمیز، ما را به خواندن آن دعوت می‌کنند؛ شاهدی بر این دعوی که تکامل‌دان‌ها از نقدهای عالمانه تمجید می‌کنند.

مایکل روس، که با مرگ دانیل دنت، امروزه به عنوان پیر این حوزه مقامی یگانه دارد، در تمجید کتاب می‌نویسد:

«در این تحلیلِ انتقادی، اما فوق‌العاده آگاهانه، گریگوری روپیک استدلال می‌کند که برای بیش از پنجاه سال، تحلیل‌های فلسفی زیست‌شناسی، فلج‌کننده و کوته‌بینانه بوده‌ و مضامین مربوط به تکامل و موضوعات مرتبط را که توسط متفکران رمانتیک برجسته و توسعه داده شده‌اند، نادیده می‌گرفتند. مضامینی که با یوهان ولفگانگ فون‌گوته آغاز می‌شود. روپیک دستاورهای چارلز داروین و دیگرانی را که توسط استعاره‌ی ریشه‌ای «ماشین» هدایت می‌شوند انکار نمی‌کند، اما با عرضه‌ی دلایل بسیار محکمی می‌گوید کسانی که استعاره‌ی ریشه‌ای «ارگانیسمِ» رمانتیک‌ها را نادیده می‌گیرند، در فقر نظری به سر می‌برند. موافق یا مخالف باشید، خواندن این کتاب ضروری است.»

در این سخن روس درس‌های فراوانی برای جامعه‌ی علمی ما نهفته است.
یک. روس به عنوان کسی که خود از معمارانِ فلسفه‌ی زیست‌شناسی حاضر، یعنی نگاه نقدشده توسط روپیک است چنین متواضعانه نقاد را می‌ستاید زیرا ایدئولوژیک به تکامل نمی‌نگرد و  نقدهای روپیک را کمکی در راستای درک بهتر تکامل می‌بیند.

دو. روپیک نیز آگاه است که اولاً تمامی دستاوردهای بزرگ موجود در پروژه‌های تکاملی رایج را یکسره نقد نکند؛ ثانیاً نقش ناقدی سازنده را بازی کند و راهکاری بدیل را عرضه کند؛ و ثالثاً وقتی به سراغ مباحث تاریخی و سنتی می‌رود با چشمی گشوده به مسائلِ روز این کار را کند. او این کار را به نحوی انجام می‌دهد که کسانی را که نقد کرده وادار به ستایش کار خود کند.

نمونه‌ی دیگری از نقدهای کتاب را در پاراگراف زیر از دنیس والش ببینیم که او نیز از فعال‌ترین افرادی است که ساختار مفهومی انتخاب طبیعی را بررسی می‌کنند:

"شاهکار. اغلب این گلایه را می‌شنویم که زیست‌شناسی تکاملی به دلیل بی‌توجهی به مفهوم «ارگانیسم» [و تأکید بیش از حد بر مفهوم ژن] بسیار ضعیف شده است. اما به‌خلاف دیگران که صرفاً گلایه می‌کنند روپیک کاری در جهت اصلاح انجام می‌دهد. او ما را به دوران رمانتیک‌های "یِنا" در اواخر قرن نوزدهم (گوته، شلینگ، هردر، و دیگران)، یعنی دوران آغاز زیست‌شناسی مدرن، بازمی‌گرداند. زیست‌شناسیِ رمانتیک آنها با سنت کنونی که به "سنتز مدرن" موسوم است بیگانه است، اما روپیک نشان می‌دهد، در آنجا گنجینه‌هایی وجود دارد که تفکر تکاملی معاصر می‌تواند از آن برداشت‌هایی داشته باشد. در این فرآیند، روپیک درسی عینی در مورد قدرت فلسفیِ علم از نظر تاریخی برای غنی‌سازی نظریه و عملِ کنونی عرضه می‌کند.»

همانطور که می‌بینیم دنیس والش نیز به این نکته اشاره دارد که وقتی نگاه ما به مسائل روز باشد با خواندن تاریخ و فلسفه می‌توانیم منظرهای نوینی برای نگریستن به مسائل برگیریم.
نویسنده‌ی کتاب، روپیک، ابتدا برخی مسائل موجود در برنامه‌ی پژوهشی تکاملی را رصد کرده و آنگاه با دانشی که از رمانتیک‌ها داشته با عینک گوته، شلینگ، و هردر به مسائل روز نگریسته و راهکاری برای حل مسائل عرضه کرده است. به وضوح حینِ این کار، در مواردی، از مواضع اصلی آن اندیشمندان تخطی می‌کند زیرا واضح است که تفاوت منظرهای آشکاری میان خود این سه فیلسوف وجود دارد. آنچه را روپیک از آنها وام می‌گیرد در قالب مفهومی که «ارگانیسم‌باوری دگرریختی» می‌نامد می‌گنجاند؛ در این نگاه ارگانیسم فرایندی‌ست خودسازمان‌دهنده، در تعاملی پویا با محیط، که در تطابق با آن شکل خود را تغییر می‌دهد. روپیک تأکید دارد که زیست‌شناسی روز بیش از حد بر تکامل، با نگاهی ژن‌محور، متمرکز است در حالیکه به بوم‌شناسی و تکوین، یعنی شاخه‌هایی که پویایی ارگانیسم بررسی می‌شود کمتر توجه می‌کند.

منتقد دیگری در همین راستا کار روپیک را از این جهت ارزشمند می‌داند که او واژگان زیست‌شناختیِ گوته را به زبان زیست‌شناسی روز «بازنویسی» می‌کند و موفق می‌شود چشم‌اندازِ بدیلی برای منظرِ ژن‌محور رایج ایجاد کند. روپیک به جای مطالعه‌ی صِرفِ زیست‌شناسی فیلسوفان رمانتیک، تصور می‌کند اگر آنها زنده بودند چه پیامی برای زیست‌شناسی امروز داشتند.

هادی صمدی
@evophilosophy
More