دقت کردید ما همیشه تعبیر «مشقنوشتن» رو شنیدیم یا تمرینِ نوشتن.
نوشتن مهمه، نوشتن تمرین میخاد، نوشتن مسبب خاندن میشه، نوشتن باعث رشد میشه. همهی اینا درست، ولی خود خاندن چی؟ نسبت بین خاندن و نوشتن باید چقدر باشه؟ نمیخام از درصد و عدد حرف بزنم یا بگم بهتره کدوم بیشتر باشه کدوم کمتر چون بسته به کار فرد و موقعیتش، این نسبتها فرق میکنه. فقط میخام بگم باید نسبتی بینشون وجود داشته باشه که یکی باعث فراموش شدن یا کمرنگ شدن دیگری نشه.
من تو مدرسه همیشه فقط مشقای نوشتنی رو مشق حساب میکردم. خوندنیها رو پشت گوش مینداختم. الانم در مورد مشق بچههام همین تصور رو دارم. بیشتر روی مشقای نوشتنی تاکید میکنم و وقتی مینویسن خیالم راحت میشه.
خیالم راحته که خوندنیها رو با اتکا به هوش و حافظهی خوبشون سر کلاس یاد گرفتن و بلدن. خب این سیستم در سنین دبستان و اوایل دبیرستان (همون سالهایی که ما بهش می گفتیم راهنمایی) شاید جواب بده ولی از دبیرستان به بعد دیگه نه. اون وقته که مشق خاندن هم به اندازهی نوشتن مهمه و گاهی حتا مهمتر.
شاید بهتره برای اینکه بچههام از این نکته غافل نشن، بعد از اینکه مشقاشونو نوشتن بهشون بگم حالا برید مشقاتونو بخونید.
@paknewis_ir