View in Telegram
یک نکته بیش نیست، غم #عشق ... ♦️سال‌های سال در تمنا و عطش شدیدی می‌سوختم. تمنای پاسخی به یک پیام کوتاه به یک «دوستت دارم» یا برای مردی که مرا جور دیگری ببیند. اگر در رابطه بودم آرزو می‌کردم آن رابطه همیشگی باشد و اگر این چنین نمی‌شد آرزو می‌کردم چنین رابطه‌ای را پیدا کنم. این تمنای شدید به بی‌قراری دایمی تبدیل شده بود که همچون مِهی تمام جنبه‌های زندگی مرا پوشانده بود. با وجود این مِه نمی‌توانستم حقیقت زندگی‌ام را شفاف ببینم. ❇️فکر می‌کردم آنچه در تمنایش هستم «عشق» است؛ اما اشتباه می‌کردم. من مسحور ایدۀ عشق بودم نه حقیقت آن. در تمام آن سال‌ها و همۀ آن شب‌ها از خود می‌پرسیدم: ⏺️ چه زمانی عشق را خواهم یافت؟ ⏺️هرگز لحظه‌ای مکث نمی‌کردم تا از خودم بپرسم این عشق دقیقاً چیست؟ ⏺️آیا بیشتر ما به معنای واقعی عشق می‌اندیشیم؟ 🔸ما در مورد عشق در مدرسه چیزی نمی‌آموزیم. درباره‌اش تحقیق نمی‌کنیم. آن را آزمایش نمی کنیم یا سالی یک بار اندیشه‌هایمان را در مورد عشق مرور نمی‌کنیم. مدام ما را تشویق می کنند دربارۀ اقتصاد و دستور زبان و جغرافی مطالعه کنیم اما کسی به ما نمی‌گوید در مورد عشق مطالعه کن. 🔹به نظرم عجیب است که چطور انتظار زیادی از عشق داریم و در عین حال، زمان بسیار کمی را به فهم آن اختصاص می‌دهیم. درست مثل این است که بخواهیم به دل دریا شیرجه بزنیم اما علاقه‌ای به یادگیری شنا نداشته باشیم. 🔸با تمام این اوصاف خواه ناخواه عشق هر روز به بطن زندگی‌مان جریان می‌یابد یا از ما می‌گریزد؛ آزادانه و ظالمانه و در عین حال به زیبایی. ♦️عشق بارها و بارها در زندگانی همۀ ما می‌شکفد و پژمرده می‌شود. ❇️تا مدت‌ها عشق را عامل اصلی ناخشنودی خودم می‌انگاشتم. می‌خواستم بفهمم چرا عشق فراتر از سطح توانایی من است؟ علتش چه بود که می‌توانستم شغلی را که خوشحالم نمی‌کرد به‌راحتی ترک کنم اما یک رابطه بد را نه؟ چرا بر تمام ابعاد زندگی ام تسلط داشتم اما بر مقولۀ عشق نه؟ چرا ازدواج را پایان چیزی می‌دیدم و نه شروع آن؟ شک کرده بودم که شاید عشق را کاملاً اشتباه فهمیده‌ام... 📚مقدمه کتاب از عشق گفتن Conversation on love ✍️ ناتاشا لان Natasha Lunn مترجم: مهسا صباغی 🗂میلکان @pak_negar
Telegram Center
Telegram Center
Channel