View in Telegram
@OstadFazelNazari از تو وقتی خواستی با خود هم‌آغوشم کنی چشم پوشیدم؛ که ترسیدم فراموشم کنی سرو عریانی که با پاییز می‌آمیخت گفت: کاش پیش از برف با آتش کفن‌پوشم کنی باد روشن می‌کند خاکستر افسرده را شعله‌ورتر می‌شوم هرقدر خاموشم کنی تلخی و شیرینی دشنام و لبخندت یکی‌ست باز کن لب تا به سحر عشق مدهوشم کنی من نمی‌مانم میان برزخ وصل و فراق باید امشب یا ببوسی یا فراموشم کنی #فاضل_نظری #وجود #برزخ
Telegram Center
Telegram Center
Channel