°❁°✿°
🚩﷽
🚩°✿°❁°
✍ حکایت ۱۷
«تواضع امام سجاد(ع)»
قافله ای از مسلمانان آهنگ مکه داشت.
در بین راه، در یکی از منازل، اهل قافله با مردی روبرو شدند که با آنان آشنا بود. آن مرد متوجه شخصی در میان قافله شد که سیمای صالحان داشت و با نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به کارها و حوایج اهل قافله بود.
در لحظه اول او را شناخت. با کمال تعجب از اهل قافله پرسید: «این شخص راکه مشغول خدمت و انجام کارهای شماست می شناسید؟»
گفتند: «نه، او را نمی شناسیم.
مردی صالح، متقی و پرهیزگار است. او خودش مایل است که در کارهای دیگران شرکت کند و به آنان کمک بدهد».
گفت: «اگرمی شناختید این طور گستاخ نبودید و هرگز حاضر نمی شدید مانند یک خادم به کارهای شما رسیدگی کند!»
گفتند: «مگر این شخص کیست؟
گفت: «این، علی بن الحسین زین العابدین است».
جمعیت آشفته به پا خاستند و خواستند برای معذرت دست و پای امام را ببوسند. آنگاه به عنوان گله گفتند: «این چه کاری بود که شما با ما کردید؟! ممکن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بکنیم و مرتکب گناهی بزرگ بشویم!»
امام فرمودند: «من عمداً شما را که مرا نمی شناختید برای هم سفری انتخاب کردم؛ زیرا کسانی که مرا می شناسند به خاطر رسول خدا زیاد به من عطوفت و مهربانی می کنند و نمی گذارند که من عهده دار کار و خدمتی بشوم.از این رو ناشناس سفر میکنم تا بتوانم به سعادت خدمت به رفقا نایل شوم».
«بحار الانوار، ج ۱۱»
°❁°✿°
🚩🏴🚩°✿°❁°
#پندانه_حسینی مجموعه سبک زندگی انسانی
@ostad_shojae_yazd