▫️
🔍 دربارهی دیوانه، کوکبْ ریخته [۱]
همآوردی در عاشقی
این بار من، یک بارگی در عاشقی پیچیدهام
این بار من، یک بارگی از عافیت بُبْریدهام
دل را ز خود برکندهام، با چیز دیگر زندهام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام
ای مردمان، ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن، کاندر دل اندیشیدهام
دیوانه، کوکبْ ریخته؛ از شورِ من بگریخته
من با اجل آمیخته، در نیستی پرّیدهام
امروز عقلِ من ز من، یک بارگی بیزار شد
خواهد که ترساند مرا، پنداشت من نادیدهام ...
(دیوان کبیر، ویرایش فروزانفر، غزل ۱۳۷۲)
یادآوری دو شیوهی کاربردیِ خواندن غزلهای جلالالدین درآمد یادداشت کنونی است: یکم، بازخوانی هر واژه و سازهی زبانی در پیوند با رمزگان واژگانی و سازهایِ همآن غزل یا غزلهای دیگر از همآن سراینده است. در
خوانش پیشنهادی👉 به این روش، پایبند بودهام. دوم، دریافت مایهها و درونمایههای غزل در پرتو نوشتههای فراگیر یا مادر است. این یادداشت در جستوجوی راهی به خواندنِ سخن شگرفِ جلالالدین، و سازهی «دیوانه، کوکب ریخته» از دریچهی نوشتهای فراگیر است. نوشتههای فراگیر، سرچشمهی زایایِ ذرههای شناور گفتمانی در یک دوره یا دوران اند؛ و کنشها و سخنهای دیگر در سایهی آنها، جان میگیرند و گسترش مییابند.
شماری از غزلهای نابِ جلالالدین در دیوان کبیر از گونهی سرودههای رستاخیزیـکهکشانی است. این نامگذاری را نباید گونهای ستایش خواند، بذر سخن جلالالدین بر پایهی انگارهای از زیستِ رستاخیزی در رنجِ کندهشدن از زندگی زمینی، افشانده است. جلالالدین نمادها و واژگان رستاخیزیـکهکشانی را در غزلهای شگرفِ خود چنان پیوسته و فشرده به هم پیچیده است که به دشواری میتوان این مایهها را در بافت سخن او از هم بازشکافت. آفرینش شعری جلالالدین، برآمده از فرآیندِ پویای بههم پیوستن، ازهم گسستن، جابهجایی، پس زدن و از نو فراخواندنِ نشانهها، واژگان، نمادها، مایهها و درونمایههایِ شناور در خودآگاه و ناخودآگاه زبان است. جلالالدین این مایهها و نشانگان را در زیستی سرشار از پویشهای هستیشناسانه و پرواهای ایمانی، همواره از نو به جنبش درمیآورد. از این رو، سخن او، هرگز رنگ و بوی کهنگی و همآنگویی نمیپذیرد.
پیشتر نوشتم، فروزانفر در نوادر لغات دیوانِ شمس، کوکب را جایگزینِ قطرهی اشک میخواند. بر پایهی این برداشت، دیوانه اشک ریخته و گریخته است؛ اما برابر دریافت استاد شفیعی کدکنی، «در اینجا کوکب به معنیِ میخِ کفش است ... دیوانه از هراسِ من چنان گریزان شده که در فرار، میخهای کفشِ او از کفِ کفشش ریخته است» (غزلیات شمس۲، ص ۷۰۱). هیچکدام از خوانشهای این دو استاد بزرگ، خرسندکننده نیستند. پژوهندگان دیگری که دربارهی غزلهای جلالالدین چیزی نوشتهاند، درنگهای خود را در اینباره با خوانندگان در میان نگذاشتند. گره اینپاره از سخن، برآیند همنشینی واژههای «دیوانه»، «کوکب» و «ریخته» در یک سازهی زبانی است.
میدانیم یکی از سرچشمههای فروزانِ خیال جلالالدین، چه در سرایش مثنوی، چه در بارش غزلیات شمس، همهگاه قرآن بوده است. در سورهی تکویر میخوانیم: إذا الشّمسُ کوّرَتْ، و إذا النُّجومُ انکدرت ... این سوره، بازنمایی رستاخیز است. رشیدالدین میبدی مینویسد: «مصطفی(ص) گفت: هر که خواهد تا قیامت کبری نقدي بیند و احوال رستاخیز برو آشکارا گردد، گوی: "اذا الشّمس کوّرت" برخوان» (کشفالاسرار۱۰، ص۴۰۱).
👉دربارهی دیوانه، کوکب ریخته؛ پارهی ۲
● در پویهی زبان فارسی
گزیدهی یادداشتها در فرهنگ، زبان و ادبیات
https://t.center/OnPersianLanguage/