▫️
🗞 شعر فارسی، دشواریِ یک پرسش [۲]
(
پارهی نخست👉)
۴. امیل بِنوِنیست و والتر برونو هِنینگ، دو استاد زبانهای باستانی در راه شناخت شالودهی وزن در شعرهای زبان پهلوی گامهای بلندی برداشتند. از دید هنینگ، بازشناسی وزن شعر پهلوی بر شناخت هجاهای تکیهدار و جای آن (پراکندگی) در مصراع استوار است. همچنین در شعر پهلوی، سازوکار قافیهپردازی شناسایی نشده است (یک شعر پهلوی، ص۱۵۱).
کاربرد قافیه در شعر، گویای ارزشِ واژگان همآوا در پیکرهی زبانی است. هنینگ بر نمونهای انگشت میگذارد که قافیهی آن مانند قصیده در سراسر شعر بازیابی شده، و دو مصراع آغازین نیز، همقافیه اند. اگر این سروده، از روزگار ساسانیان به روزگار اسلامی رسیده باشد، و چنانکه هنینگ درنگ کرده است، دیرتر، چه بسا از روی قصیدههای سدههای آغازین نوشته نشده باشد؛ برداشتها دربارهی خاستگاهِ ساختمانهای شعر فارسی نیز دگرگون میشود. هنینگ یادآوری میکند که اگر به جای واژگان پهلوی (با آواهای سنگین)، واژگان فارسیِ نو (سدههای آغازین روزگار اسلامی) گذاشته شود، قافیهها بسیار روانتر مینشینند.
شعر فارسی برای همآهنگی با وزنِ عروضی، ناگزیر از پذیرش دگرسانیهایی در ساخت آوایی ـ واژگانی بود. محسن ابوالقاسمی برخی فرآیندهای آوایی را مانند کوتاه و فشردهشدگیِ ساخت واژگانی بازگفته است (شعر در ایران پیش از اسلام، ص۵۴). این فرآیندها تنها در شعر رخ نداد. لازار کاربردهای واژگان فارسی را در سدههای نخستین روزگار اسلامی به خط یهودی نشان میدهد که روند دگرگونی آوایی را باز میگویند، مانند دوشکیزه (dwškyzh) که به دوخش (duxš) [دوخشکیزه] در فارسی میانه نزدیکتر است تا به دوشیزه در فارسی نو، یا سِهُم (shwm)، سوم که به سه (sh) در فاسی میانهی مانوی نزدیکتر است تا به سِیّم (siyyum) در فارسی نو (شکلگیری..، ص۵۸).
نگاهی به اشعار پراکنده در سدههای دوم و سوم، آنگونه که لازار و دیگران، هر یک جداگانه گردآوری کردهاند، نشان میدهد هر گاه سخن از تک بیت به چند بیت گسترش یافته، با فزونی واژگان عربی همراه شده است. واژههای فارسی میانه در زنجیرهی همنشینی با واژگان تازی، نه تنها به سوی آمیختگی خوشههای آوایی و گسستن از پیکرهی آوایی واژگان فارسی میانه پیش میرفتند؛ که در این زنجیره، واژه با جابهجایی درونمایهها و معنا نیز روبهرو میشد. از این دیدگاه میتوان پرسید آیا در روند پیدایی نخستین نشانههای زبان میانجی با انبوهیِ واژگان و سازههای زبانی عربی در زبان فارسی، گذار از شعر هجایی به شعر عروضی، تنها یک گزینش برآمده از دربایستهای سیاسی بود، یا رویکردی ناگزیرانه؟
۵. نویسندگان ادبی در سدههای گذشته، زیر نامِ صناعات ادبی و بدیع و ... سازوکارهایی را به دست دادهاند که کارکرد شماری از آنها، کنار زدن واژههای بازمانده از دورهی میانه بود.
این سازوکارها را میتوان یکبار دیگر در راستای همآهنگ کردن خوشههایی آوایی واژگان با آهنگ وزن عروضی بازخوانی کرد: از راهنمایِ پرهیز از قافیههای ناپسندی چون طوسی/ فردوسی، دلِ پُر/ خونتر، احتیاط/ اعتماد، حدیث/ شَنیذ، زندگانی/ گزینی با نامهایی مانند اقوا، اکفا، ایطا، و ... گرفته، تا پرهیز از "تخلیع"، نوشتن «بر بحور مستثقل و اوزان ناخوش»، و دستورهای کاربرد واژگانی، مانند دربایستگی لحن واژه و زیر و زبرِ آن، یا به کار بستن آنچه سیبویه از گونهی «حذوف و زیادت و تبدیل حروف و تغییر حرکات» گفته و از دستور سخنوریِ عربی به زبان فارسی راه یافته است؛ و ... (المعجم، شمیسا، ص۳۰۵ و دیگر).
شمس قیس در سدهی ۷ ق. که نوشتار فارسی، بسیاری از ویژگیهای تا امروز خود را بازیافته بود، مینویسد: «شاعر مفلق ... در نظم خویش از شیوهء نثر بلیغ عدول ننماید و از کلمات تازی و پارسی جز آنچ در خُطب و رسایل غرّا و فصول و حکایت سَلِس [روان] که مستعمل و متداول اهل فضل و ارباب طبع است در شعر خویش به کار نبرد» (ص۳۱۷). واژگان فارسی که در آن روزگار، هنوز میبایست از زبان شعر بیرون باشد، کدام واژگان بود؟ امروز بر پایهی گونهشناسی زباننوشتههای فارسی در جایهای گوناگون میدانیم، که بسیاری از واژگان گونهای بازمانده از زبانهای روزگار میانه در سدههای پسین، هنوز بر زبان سخنگویان روان بود. یکی از ویژگیهای این واژگان، سختی آوایی در همخوانی با تراشیدگی و نرمش آوایی فارسی نو است. گلستان سعدی، نگارش سدهی هفتم، نمونهای از چیدمان واژگان خوشآهنگ و نرمِ تازی ـ پارسی در زبان فارسی است و نویسندگان ادبی سدههای دیگر، کاربرد واژه و سازههای واژگانی در نوشتههای سعدی را نشانهی روایی کاربرد آن در نگارشهای دیگران میدانستند.
👉نگاهی به ساخته شدن بیتی از حافظ
● در پویهی زبان فارسی
گزیدهی یادداشتها در فرهنگ، زبان و ادبیات
https://t.center/OnPersianLanguage/