تصمیمگیری کار سختی است. مساله فقط این نیست که یکی از گزینه ها را انتخاب می کنی و تمام. بلکه باید مسئولیت پیامد انتخابت را هم بپذیری. شاید به همین خاطر است که تمایل داریم از آن پرهیز کنیم. بعد هم معصومانه بگوییم ما که انتخاب نکردیم. اما خود انتخاب نکردن هم گاهی یک انتخاب است و مسئولیت خودش را دارد. پس در هر صورت ما ناگزیر از تصمیم هستیم. تصمیم به انجام کاری یا انجام ندادن آن. تصمیم به رای دادن یا ندادن هم از همین دست است.
به طور معمول ما برای این که گزینه ای را برگزینیم، پیامدهای هر کدام از حالت های ممکن را با هم مقایسه میکنیم. برای مثال میآییم و یک جدول میکشیم. بعد هر کدام از گزینهها را در یک سطر میآوریم و خوبیها و بدیهای احتمالی آن را جلویش مینویسیم. بعد با یک نگاه میتوانیم ببینیم که انتخاب گزینه اول (رای دادن) چه خوبی و بدیهایی دارد و گزینه دوم (رای ندادن) چه خوبی و بدیهایی. برای این کار میتوانید به استدلالهای موافقان و مخالفان هم توجه کنید.
این راهبرد برای زمانی که خوبیها و بدیها اختلاف زیادی دارند موثرتر است. اما وقتی هر دو سوی انتخاب پیامدهای جدی دارد که هیچ کدام مطلوب شما نیست، کار به این سادگیها نیست. نه میتوانید با قاطعیت از رای دادن دفاع کنید و نه به سادگی از کنار تبعات احتمالی تحریم انتخابات رد شوید. فرنگیها به این حالت میگویند dilemma یا دوراهی دشوار یا معمای غامض یا چیزی شبیه این. اما دیگر چه میتوان کرد؟
یکی از کارهایی که موجودات اجتماعی انجام میدهند این است که نگاه میکنند ببینند بقیه هم نوعان چه میکنند و به آن سمت متمایل میشوند. آیا کسی هست که رویکردش را در زمینههای مختلف میپسندند و به خردمندی او باور دارند؟ آیا کسی هست که عملکرد پیشین او برایشان قابل پذیرش باشد؟ اگر باشد، شاید بتوان در این تصمیم دشوار هم به بینش او اعتماد کرد. به نظر میرسد این روش بر تصمیمگیری افراد خیلی تاثیرگذار است. بنابراین نقش نزدیکان و بزرگان قوم بسیار اهمیت پیدا میکند. خوبی این روش این است که به همگرایی و تقویت رویکرد جمعی میانجامد. اما این خطر را هم دارد که همه با هم اشتباه کنیم.
علاوه بر کسانی که قبول دارید، میتوانید به کسانی که نقطه مقابل نظر شما را دارند هم نگاه کنید. کسانی که همواره 180 درجه با شما اختلاف داشتهاند. آنها چه میخواهند. البته دقت کنید که این جنبه اهمیت کمتری دارد از آنچه خودتان و همفکرانتان میخواهید.
حال فرض کنیم نمیخواهیم در این زمینه به نظر دیگران بسنده کنیم. اقدام دیگر این است سفر زمانی کنیم یا نظرگاه خود را لختی به جلو ببریم؛ ده روز، ده ماه یا ده سال. با فرض این که زنده باشیم، ده روز، ده ماه، یا ده سال از امروز گذشته و داریم به خاطرات خود رجوع میکنیم و از خود میپرسیم بهتر بود هشتم تیر ماه سال 1403 میرفتیم رای میدادیم یا نه. از رای دادن یا رای ندادن خود بیشتر خوشحالیم یا پشیمان؟ تصور ده روز بعد سادهتر است، یا فرد مورد نظر ما انتخاب شده یا نشده و ما یا رای دادهایم یا ندادهایم. بنابراین فقط 4 حالت دارد. رای دادهام و کسی که تمایل داشتهام انتخاب شده یا نشده، یا رای ندادهام و کسی که تمایل داشتهام انتخاب شده یا نشده است. از حس شادی و رضایت گرفته تا حس تاسف و فریب خوردگی یا پشیمانی محتمل است.
ده ماه بعد دولت جدید مستقر شده و تا حدی میتوان اثرات نوع مدیریت جدید را احساس کرد. ده ماه پیش بهتر بود چه می کردم؟ اما ده سال بعد هم هست که تا آن موقع اتفاقات زیادی افتاده و تغییرات زیادی رخ داده است. کسانی آمدهاند و رفتهاند. افراد تاثیرگذار امروز دیگر نیستند. فقط میراث این سال ها باقی مانده و خاطرهای دور مثل آنچه ما اکنون از سال 76 یا 84 داریم. ما هنوز همان مردم هستیم با درس آموختههای خود در طول این ده سال، فارغ از دولتی که حکمرانی میکند. یک ظاهری وجود دارد که حاکم است و هزار ویژگی پنهانی که در دل مردم به شکل سرمایه اصلی ملت ذخیره شده است. دوست داشتیم چه تصمیمی میگرفتیم که بر ده سال بعدمان تاثیر بهتری میگذاشت؟
سعی کردم طوری ننویسم که به نفع یا ضرر رای دادن باشد، بلکه فقط کمی به اندیشیدن مان کمک کند. مهم است که تنها از احساس یا تنها از منطق مان کمک نگیریم. هم به احساسمان توجه کنیم، هم به ارزشهایی که به آنها باور داریم و هم از استدلال کمک بگیریم. اکنون خشم و ناامیدی در گروهی از هموطنان هیجان غالب است. ضمن حق دادن به ایشان برای احساسی که دارند و محترم شمردن آن، معتقدم نباید این تنها یا اصلیترین معیار تصمیمگیری باشد. میتوان خشمگین بود ولی تنها به رویاپردازی قانع نشد. در پایان لازم است تاکید کنم که بدیهی است یک پاسخ مشخص برای همه وجود ندارد و هر کس باید بر اساس ترکیبی از ارزشها، باورها و منطق خود تصمیم بگیرد.
#تصمیم_گیری
#انتخابات
#دکتر_سید_وحید_شریعت
@OneminMH