بالاخره یک صبح بیدار میشویم و میبینیم که برف باریده.
یک برف ساکت و آرام.
همه جا را یک سکوت سفید فرا گرفته و دیگر نه خبری از خون و خونریزی خواهد بود،
نه صدای مسلسل،
نه صدای زوزه گرگها...
بالاخره یک روز صبح بیدار میشویم و میبینیم که باران باریده،
اشک ها را شسته، غمها را برده و دکههای روزنامه فروشی و کلمات دروغ روزنامهها را آب برده،
همه جا تر و تازه شده و رنگین کمانها بیرون زدهاند و همه جا رنگ آرامش گرفته.
بالاخره یک روز صبح بیدار میشویم و میبینیم که هوا آفتابیست،
دلمان گرم شده، پشتمان گرمتر.
خوبیها در تلالو خورشید میدرخشند و بدیها، درد میکشند و دختری به نام شادی، برایمان میرقصد و میرقصد...
بالاخره یک روز از خواب بیدار میشویم،
نمیدانم برفی باشد یا بارانی یا آفتابی،
اما بالاخره یک روز از خواب بیدار میشویم...
#شاه_فرتوت_ابریقستان
@oldkingofebrighestan