⭕️⭕️درنگستان
- درنگی در یک غزل «مولانا»(بخش۱)
من آن شب سیاهم کز ماه خشم کردم
من آن گدای عورم کز شاه خشم کردم
از لطفم آن یگانه می خواند سوی خانه
کردم یکی بهانه وز راه خشم کردم
گر سرکشد نگارم ور غم برد قرارم
هم آه برنیارم از آه خشم کردم
گاهم فریفت با زر گاهم به جاه و لشکر
از زر چو زر بجستم وز جاه خشم کردم
ز آهن ربای اعظم من آهنم گریزان
وز کهربای عالم من کاه خشم کردم
ما ذرهایم سرکش از چار و پنج و از شش
خود پنج و شش که باشد ز الله خشم کردم
این را تو برنتابی زیرا برون آبی
گر شبه آفتابی ز اشباه خشم کردم
وقتی این غزل شگفت را با اساتید ارجمندم دکترسرگلزایی، دکترمحمودی و دکترمحدثی به اشتراک گذاردم، دکتر محدثی امر کرد برداشت خویش را از این غزل ارائه کنم و این مطلب پاسخی است به خواست آن عزیز
۱- در بررسی این متن اولین چیزی که باید در نظر گرفت این است؛ این ابیات در غزلیات شمس است نه مثنوی.
این نکته دریست که به افقها یا اتاقهایی دیگر گشوده میشود.
نخستین نکتهی مهم اینکه؛ جهان مولانا در مثنوی و غزلیات علیرغم پیوندها و مشابهتها و...دو جهان متفاوت است
به گمان من این و جهان، ریشه در همان نگاه گنوستیکی دارد که بنیاد انسان و بهویژه انسان ایرانی را ساخته است.
دوگانهی نور و ظلمت، این و آن، جسم و جان، اینجا و آنجا، غیب و شهادت و...در تار پود ِ خودآگاه و ناخودآگاه انسان ایرانی سرشتهشده و چرایی، چهگونهگی و نتایجش البته بحث مفصل دیگریست.
اما اگر دوگانهی مثنوی/غزلیات پذیرفته شود، جدای از ریشهیهای وجودیاش، این دوگانه در جهان مولانا چهگونه باید تعریف و توصیف شود؟
به نظرم فرم مثنوی به ویژه مثنوی مولانا مقتضیاتی دارد و غزل مقتضیاتی دیگر.
مثنوی قالبیست که ایرانیان برای بیان مطالب طولانی ،داستانها و حکایات و گاه تفسیر و توصیف آن داستانها، و نیز بیان مستقیم و مرتب مجموعهای از اطلاعات و دانشها، ابداع کردهاند.
همهی انواع مطالب ذکر شده نهایتن تک محور اند.
شاهنامه ، حدیقه سنایی، خسرو و شیرین، منطق الطیر، گلشن راز و... همه و همه یک محور زمانی یا محتوایی ِ معمولن خطی دارند و البته در این میان مثنوی شریف با این آثار متفاوت و آنهم دقیقن بهسبب محیط بودن جهان غزلیات شمس بر جهان مثنوی است.
مولانا در مثنوی نخست درپی شرح حال است. او میخواهد متنِ جهان را و جهان متنهایی (قرآن و حدیث ، کلیله و دمنه و آثار سنایی و عطار و..)را که دیده، خوانده، به ادراک رسیده یا به مکاشفه نشسته، تفسیر کند. مولانای مثنوی یک روایست. نیای که البته دمگاهش، لبان ناییای نهان است. آن نایی و این نی البته مجبور به مراعات بسیاری امورند مثلن و بهشدت پروای احوال مخاطب دارند یا موقوف احوال سخناند و اغلب دست وپابستهی بنیانهای حکایتاند.
مثنوی در زمان کرانهمند پدیدار شده ، حضور مییابد.پس باید مراقب معنای زمان و گذر آن و ملالت مخاطب در زمان هم باشد. اجزای سخن در مثنوی، علیرغم جان شیفتهی مولانا - که از «مفتعلن مفتعلن» به حال مرگ میافتد- باید پیوستهگی و انسجام داشته باشند.
هدف مشخص،نهایتن سیر حکایات را باید خطی کند.
در مثنویهای بزرگانی که نام بردیم کاملن چنین نظم مشخص، خطی و سر راست هویداست و نزد مولانا به سبب همان بیقراری مطلق، این نظم همیشه به چالش کشیده شده، اما نهایتن و حتا زمانی که جان، دامن مولانا را برمیتاباند و بوی پیراهان یوسف میریزد بر دامانش، عقل نهیبش میزند که به حکایت برگردد و؛
« شمع مریم را بهل افروخته
که بخارا میرود آن سوخته»
باری بهطورخلاصه مثنوی هدفمند است پس نظمش مبتنی بر زمان خطی باید باشد. انسجام و پیوسته گی لازم دارد و باید رعایت احوال سخن و پروای حالات مخاطب را نیز داشته باشد تا از جایی به جایی برسد
( از قضا و اتفاقن علت جذابیت مثنوی شریف همین به چالش کشیدن ناموس مثنویست. اما وقتی مثنوی او را با غزلیات مقایسه میکنیم بهویژه آنجا که مولانا «خداوندگار» میشود مثنوی دارای نظم دیده میشود هرچند که این نظم همچون جهان حضرت حافظ محصول گرفتاری طایر شوق در دام اشتیاق باشد.
و اما غزل. ابداع و انتخاب غزل نیز یکی دیگر از نشانههای قریحهی شاعرانه و هوشمندی تاریخی انسان ایرانی برای بیان مافیالضمیر خویش است.
غزل بهویژه آنان که شعریت بیشتری دارند هرآنچه را که مثنوی باید رعایت کند کنار میگذارد. نه اینکه مثلن حافظانههای حافظ یا غزلهای خاص مولانا نظمی و..ندارد، دارند اما آن نظم ِ متلاطم برآمده از جهان سازمانیافتهی #اینجا نیست، «نظمیست پریشان» و مختص جهانی دیگر که فقط کسانی آن را درمییابند که به نوعی چنان جهان نهانی را تجربه کردهباشند
غزل بیشتر درجهان غیب اتفاق میافتد:
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
حال وهوای این غزل کاملن ماوراییست
ادامه در فرستهی بعد👇👇@niyazestanbarani🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹