#بخش_دومهدف مطالعه نه فقط لذت که شناخت جهان است. تنها درسایه شناخت پدیده هاست که می توان آنها را تحت کنترل در آورد و از مهابت و ترسناکی شان کاست. جهانی را تصور کنید که در آن هیچ یک از پیشرفت های فناورانه اتفاق نیفتاده باشند. خانه ای بدون تلویزیون، بدون اینترنت، بدون دارو، بدون مواد بهداشتی، بدون یخچال ....به گمانم همین تصور و مجسم کردن چنین وضعیتی از اهمیت علم و دانش در زندگی ما کافی باشد. علم و دانش تفنن نیست ضرورت است. بدون کسب آن اسیر ضرورت ها باقی خواهیم ماند.اسیر ضرورت انسان نیست حیوان است.
فلسفه در کنار علم ابزارهای شناخت هستی و طبیعت هستند. چنان چه حکمت تا بتوانیم زندگی بهتری را روی زمین رقم بزنیم. بدون فلسفه امکان شناخت جایگاه خود درهستی را نخواهیم داشت. فلسفه به ما می آموزد چه را می توانیم بدانیم و چه را چگونه می توانیم بشناسیم. آنکه به فلسفه حمله می کند ستیزش با خرد، معرفت و شناخت است. آرزوی چنین انسانی شبیه ساختن جهان به خوداست یا بهتر فروکاستن جهان به خودش به موجودی بی خرد، بی معرفت و کور که احیاناً دست هر حیوانی را می تواند از پشت ببندد.
اما کار رمان چیست؟ رمان حلقه اتصال همه ماست به همدیگر. فارغ از زمینه های ذهنی مان. مارگارت دوراس در برابر پرسش «مهم چیست؟» نوشت: «مهم آن چیزی است که در خویشتن می گذرد». رمان بیانگر همین چیزهای مهمی است که در زندگی همه ما می گذرد. چیزی که تجلی حس و اندیشه ماست. رمان ما را وا می دارد خود را با کلیت زندگی وفق دهیم و خود را از جهان انسان ها و فهم درست آنها محروم نکنیم. باز هم دوراس از زبان یکی ازشخصیت های فیلم «هیروشیما عشق من» می نویسد «درست نگریستن را می توان آموخت». کار رمان و فلسفه اگر دقیق تر بخوانیم همین آموختن درست نگریستن به جهان است. درست نگریستنی که نیاموخته ایم و به تعبیر مولانا باید مخالفان فلسفه را گفت:
«مر تو را آن فهم و آن دانش نبود
وا ندانستی تو سرگین را ز عود»
چرا باید کتاب بخوانیم؟
جواب: تا عود را ازسرگین تشخیص دهیم
✍ #قربان_عباسی@nevisandbdonya