#سروش_پاکزاد #دوزخرفاتکتاب شامل ۱۰۷ نوشته کوتاه و بلند است که نخست توسط نویسنده در اینترنت منتشر شده. همهی طنزهای کتاب درباره عالم برزخ، بهشت، دوزخ، ملکوت، هپروت و مکانهای مشابه است، یکی از زیباترین نوشتههای این کتاب، داستانیست به نام داستان اسباب بازیها.
#ابراهیم_نبوی در مقدمهای که بر این کتاب نوشتهاست طنز این کتاب را از بهترین طنزهایی میداند که در طول زندگیاش خوانده و این کتاب را این گونه توصیف میکند: "نویسنده هم با پیامبران شوخی میکند و هم با فرشتگان الهی، گاهی به نیچه سر میزند و گاهی به حلاج و گاهی به مولانا و شبلی و معلوم است که هم مرض عرفان داشته و هم مرض فلسفه و هم دین را خوانده (...) از همین رو خواندن کتاب
دوزخرفات #سروش_پاکزاد را به خوانندگان طنزدوست و طنزفهم توصیه میکنم. نمیرید و بعداً بگوئید کاش
دوزخرفات را خوانده بودم. قضیه شوخی نیست. بخصوص وقتی جملهای را اول کتاب میخوانید که نوشتهاست امان از وقتی دروغ از حقیقت بامزهتر است." او در جایی دیگر ضمن نام بردن از کتاب
دوزخرفات هم ردیف با کتابهای مطرح طنز ایرانی، گفتهاست: "تحلیل آثار طنز نشان میدهد که بسیاری از آثار مهم طنز پارسی در دوران معاصر ...در شرایطی تولید شدند که آزادی وجود نداشت چرا که طنزنویس در این شرایط همواره مجبور بود برای نهان کردن مقصودش به صنایع ادبی، ابهام، ایهام، شخصیت پردازی، فضاسازی و تمثیل و مثل پناه ببرد. نوشتههایی مثل
#توپ_مرواری -
#صادق_هدایت،
#دائی_جان_ناپلئون -
#ایرج_پزشکزاد،
#اسرار_گنج_دره_جنی -
#ابراهیم_گلستان،
#مغولان_و_سلطان، و
#خاطرات_السلطنه -
#فرخ_سرآمد،
#آقای_ذوزنقه -
#جواد_مجابی،
#اعتراف، و
#قصه_کوتولهها_و_درازها -
#ابراهیم_نبوی،
#دوزخرفات -
#سروش_پاکزاد همه و همه در شرایطی خلق شدند که آزادی به معنای مشخص کلمه وجود نداشت
#محمود_فرجامی، طنزپرداز و پژوهشگر طنز و کمدی ایرانی در دههی 80، در وبلاگ «باران در دهان نیمه باز» معتقد است که "امروزی دیدن اساطیر دینی" نخی نامرئی است که تمام متنهای پراکنده
دوزخرفات را به هم وصل میکند: «به نظرم
دوزخرفات یکی از شاهکارهای مسلم نقیضهنویسی در زبان فارسی است. نویسنده نه فقط با متون دینی اسلامی و سامی و افسانهها و نمادهای ادیان ابراهیمی به خوبی آشناست، و به روشهای مختلف با آنها بازی میکند و نقیضه میسازد، بلکه معمولاً سبک دومی را به طور همزمان نظیره نویسی میکند… به زحمت بتوان برای کتابی شامل اینهمه سوژههای اکثراً بکر و پرداختهای عالی (و خوشبختانه کوتاه) خط و ربطی خاص پیدا کرد. بعضی سوژهها و نحوهی پرداخت چند لایهشان چنان خوباند که میتوان با آنها (با کمی رودهدرازی البته) قصهای بلند یا حتی کتابی نوشت. کاری که خوشبختانه سروش نکرده و به یک شبیخون گیجکننده، به جای حملهای فرساینده، بسنده کرده. هدف: دوزخ خرافاتی ذهن ما.»
#یاسر_میردامادی، پژوهشگر دین و فلسفه در مصاحبه با بامداد خبر به
دوزخرفات اشاره کرده و آن را نمونه ای از طنز نقادانهی الاهیاتی می داند که مصداقی از سخرهگری به حساب نمیآید. در بخشی از مصاحبه که با عنوان «حق به سخره گرفتن» منتشر شده، چنین آمده است: «سروش پاکزاد (این اسم به احتمال خیلی زیاد مستعار است) در وبلاگاش (هشتسنگ) نمونهای موفق از طنز نقادانهی الاهیاتی را ارائه کرده است که گرچه رادیکال و ساختارشکنانه است اما سخرهگرانه و توهینآمیز نیست، بلکه آدمی را به درنگ وا میدارد (وجه نقادانهی آن) و گاهی لبخندی هم بر گوشهی لب مینشاند (وجه طنزآمیز آن). رنگمایهی مشترک تمام طنزهای نقادانهی الهیاتی او تأکید خلاقانه بر این نکته است که: جهان خدایان، چنانچه در ادیان تصویر شدهاند، چقدر بشری اند و چه مایه مناسبات بشری بر آنها حاکم است… ممکن است کسی بگوید حتی اگر چنین نوع طنزهایی از نظر اخلاقی اشکال نداشته باشد، از نظر دینی اشکال دارد. اما به نظر میرسد طنزهای نقادانهی الاهیاتیِ سروش پاکزاد و امثال وی، نه تنها اخلاقاً سخرهگرانه (و در نتیجه توهینآمیز) نیست، بلکه حتی از منظر الاهیاتی نیز در خور درنگ است.»
@nevisandbdonya