.
✅ چند سال پیش، آنزمان که سینما هنوز رونق داشت، برای همایشی میزبان کارگردان معروف و صاحب سبکی بودیم. من مامور شدم به استقبال کارگردان بروم و او را به سالن همایش هدایت کنم. در سرما منتظر ایستاده بودم که آقای کارگردان از راه رسید و مطمئنم در چهره من متوجه تغییر احوالم شد که پوزخند زد. خوشآمد گفتم. او را تا سالن سخنرانی همراهی کردم. بهسرعت تاجاییکه میتوانستم دور شدم.
✅ آقای کارگردان بویی میداد حاصل از انباشتگی بوی سیگار روی بوی عطر زنانه و باز سیگار و اینبار عطر مردانه و باز سیگار و باز عطر و...شاید اگر نویسنده خوش ذوقی بودم داستانی مینوشتم درباره «ماجراهای پالتوی شتریرنگ آقای کارگردان با شال قرمز». سرگذشت هرکدام از عطرها و سیگارها را... ولی نه تنها نویسنده خلاقی نبودم، که میگرن هم داشتم و اسم آن کارگردان برایم مساوی با سردرد و تهوع شده (کارهایش هم افت کرده خدایی).
✅ دل به هم خوردگی و ضربان بیوقفه سر، ناشی از مجاورت با آدمهایی که قبل از حضور در مکانی که در مجاورت دیگران است، از معجون عطروسیگار برای پوشاندن بوی عطر و سیگارهای قبلی استفاده کردهاند...این مجاورت باعث سردرد و تهوع ادامهداری در آدمهایی مثل من میشود.
✅ چرا این را نوشتم؟ بابت اینکه دیروز در تاکسی و ترافیکی گیرافتادم که راننده آن در «وضعیت آقای کارگردان» بود. با تهوع به خانه رسیدم، یکراست وارد سرویس بهداشتی شدم... دیشب از فرط سردرد نتوانستم درست بخوابم. درد تا امروز هم ادامه یافته است.
✅به تجربه من تفاوتی وجود ندارد بین نام تجاری سیگار یا عطری که استفاده میکنید. میدانم سیگار درهوای سرد خیلی میچسبد، و اعصاب همهمان خراب است، و در انواع احساس ناکامیها غرق هستیم، و بردن مکرر لباسهای زمستانی به خشکشویی مقرون بهصرفه نیست. ولی از روی لطف و مراعات، بلافاصله پیش از قرار گرفتن در جاهایی که شما را در مجاورت دیگران قرار میدهد؛ در تاکسی، در همایش، در کتابخانه، در کلاس درس، در مطب دکتر، در کافه، در سالن تئاتر/سینما/کنسرت و... سیگار نکشید و رویش عطر نپاشید. سیگار که هیچ، عطر هم ملایم و محدودش کارساز و معقول است.
@neocritic