📚
✅ آن پارسی گفت: «به من بنگرید و دریابید که شاه چه خوب میداند کسانی را که سزاوار آناند ارج نهد. باور کنید که اگر در خدمت او بودید با شما نیز چنین میکرد. اگر به خدمت او در میآمدید و او میشناختتان هر یک از شما ارباب یکی از شهرهای یونان میشد»
✅ آن دو اسپارتی گفتند: «در این باب، تو نمیتوانی پندمان دهی، زیرا آنچه را به ما نوید میدهی آزمودهای، ولی بهرهای از آنچه ما داریم نبردهای. تو شاید لطف شاه را به چشم خود دیده باشی، ولی از آزادی، از طعمی که دارد، و اینکه چه اندازه گوارا است چیزی نمیدانی، اما اگر طعم آزادی را چشیده بودی، خودت بیدرنگ به ما پند میدادی که از آن نه تنها با نیزه و سپر، بل با چنگ و دندان هم پاسداری کنیم»
در این گفت وگو کلام شایسته را تنها اسپارتیان توانستند بگویند، ولی بیگمان هر دو طرف چنان سخن گفتند که تربیت به ایشان آموخته بود. نمیشد که آن پارسی غم آزادی را بخورد، زیرا از آن بهرهای نبرده بود و نمیشد که آن دو یونانی بندگی را تاب بیاورند، زیرا طعم آزادگی را چشیده بودند.
✅ در این میان همیشه چند تنی هستند که بهرهای بیشتر از طبیعت گرفتهاند، تنی چند که یوغ را گران مییابند. که از سرکشی بازنمی ایستند و به هیچ زوری رام نمیگردند...کسانی هستند که حق طبیعی خود را میشناسند و همواره به وضع نخستین آدمیان میاندیشند.
✅ این آزادگان ذهنی پویا و فکری روشن دارند و مانند انبوه مردمان به این بسنده نمیکنند که به پیش پای خود خیره شوند، بل گذشته را به یاد میآورند تا حال را با آن بسنجند و بهر آینده رای گزینند. ایشان هوشی درخشان دارند که پیوسته با خواندن و آموختن بر جلای آن می افزایند و چنین است که اگر هم آزادی به تمامی از دست رفته و از جهان رخت بر بسته باشد، باز میتوانند آن را درون خویش حس کنند و حظاش را ببرند و بندگی به هر بزکی هم آراسته شده باشد به ذوق ایشان خوش نمیآید.
✅...هیچچیز چون جباریت با رحم و کرامت بیپایان خداوند ناسازگار نیست.
📜دولابئسی، اتیین، ١۴٠٢، «گفتار دربندگی خودخواسته»، ترجمه لاله قدکپور، نشر کرگدن.
#لقمه_کتاب
@neocritic