#خاطرهنگاری
یادی از گذشتههای خیلی دور
کلاس ششم ابتدایی سال۴۶ در دبستان فرخی اهواز(انتهای بنبستی در خیابان سیمتری)درس میخواندم، معلم کلاس ششم ما آقای قربانی بود و مدیر مدرسه نیز آقای ملا بود(بعدا شد آقای فریور)
اواسط سال بود که آقای قربانی بیمار شد و بعدا متوجه شدیم که ایشان آپاندیس خود را عمل کرده،حدود یک هفته پس از عمل ایشان، از طرف مبصرکلاس و مسئولین مدرسه هماهنگ شد که به خانه آقای قربانی رفته و از او عیادت کنیم(خانه ایشان نزدیک دبستان بود) زمانیکه درمحل پذیرایی خانه مستقر شدیم، همسر ایشان برایمان چای آورد و ما از لحظه وجودمان تا زمان برگشت، حدودا ۱۰ دقیقه فقط گریه میکردیم،(گریهای بسیار شدیدتر از گریههایی که در زمان بزرگی در روضه حضرت عباس میکردیم) بدون اینکه به چای خود دست بزنیم،
اما آقای قربانی ما چه خصوصیاتی داشت:
۱-تازه خودکار به بازار آمده بود و ایشان مخالف سرسخت آن بود، چون میگفت که خودکار دستخط آدم را خراب میکند و باید از خود نویس استفاده شود
(خودنویس وسیله ایی که یک منبع جوهر داخل آن تعبیه شده بود و از جای جوهری یا دوات با مکش خودنویس درون آن جوهر با رنگهای مختلف میکشیدیم)،بگذریم
و ایشان میگفت که خودکار برای آدم راحتطلبه و بجای سه نقطه خودنویس یک نیم دایره و بجای دو نقطه یک خط تیره کشیده میشود، و اگر این دستور رعایت نمیشد یک نمره کم میشد(در آن زمان مشقها تصحیح میشد!)
در وسط حیاط مدرسه ما یک حوض بود که آقای قربانی چوب ترکه خود را در آن میانداخت که آب خورده و ضربات وارده (آبدار)باشد
بههرحال چنانچه دانشآموزی تعداد غلطهای مشق او زیاد و یا اینکه در کلاس شیطنت می کرد، شامل فلکشدن میگردید
و اما عملیات فلک:
۱-دو نفر مامور اجرای فلک نمودن بودند
۲-کسی که جفت پای دانشآموز را محکم میگرفت که تکان نخورد، کسی نبود به جز آقای رضا خندان(به دلیل هیکل درشت و قوی که داشت)، که بعدها شد هنرپیشه تئاتر و سینمای ایران
۳- و کسی که مامور زدن ضربات با چوب بود کسی نبود به جز آقای عبدالحسین کارگر(دونده دو و میدانی معروف خوزستان)
ضربات چوب به قدری شدید بود که اگر زنگ اول اتفاق میافتاد، تا زنگ آخر و بلکه در مسیر خانه یکوری راه میرفتیم و درد آن تا عمق وجودمان فرومیرفت
۴-البته یک گزینه دیگر را آقای قربانی و مدیر مدرسه(آقای فریور)بعهده دانشآموز میگذاشتند(اوج دمکراسی)و آن این بود که بجای فلک شدن، دانشآموز را جلو صف مدرسه (همه دانشآموزان) برده و یک کلاه بوقی(کاردستی) روی سر او میگذاشتند و مدیر اعلام می کرد که بچهها او تنبل کلاسه و او را هو کنید، و این هو کردن حدود ۲۰ تا ۳۰ ثانیه طول میکشید، معمولا دانشآموزانی که کمی بیعار بودند از این روش استفاده میکردند که تعدادشان کم بود(چون جنبه حیثیتی داشت)، معروفترین این دانشآموزان
(علی عربه) بود که با ما هم محلهای بود، در زنگ آخر و پس از تعطیلی مدرسه ما تقریبا درد کف پایمان تمام شده بود، و آن وقت، زمان دویدن دنبال(علی عربه)
بودیم که داد میزدیم تنبل کلاس(مثلا ششم) و او بدو از ما فرار میکرد تا مضحکه مغازهها و مردم نشود،
بخاطر مصالح اجتماعی و سیاسی از بردن فامیل علی عربه معذورم، شاید هم الان وی یکی از پستهای عالی کشوری باشد، شاید
باتوجه به رفتارها و عملکردهای آن زمان(یعنی حدود ۶۰ سال پیش)پیشکسوتان امور ((اجتماعی، جامعهشناسی،رفتارشناسی روانشناسی)) رفتارهای دانشآموزان، آموزگاران، مدیران و کلا جامعه را مورد نقد و بررسی قرار دهند ودر نهایت نسخه بدهند که آیا مسائل فی ما بین اجتماعی آن زمان بهتر بوده(فلککردن دانشآموز و گریهکردن دانشآموز برای معلم بیمارشان) و یا زمان فعلی (فحشدادن و بیادبیکردن دانشآموز به معلم و دبیر و صدور بخشنامه اداری در خصوص عدم تنبیه دانشآموزان
خداوند روح بزرگ آموزگاران آسمانی را قرین رحمت خودش قرار دهد
عکس دستهجمعی دانشآموزان کلاس ششم دبستان فرخی در سال ۴۶ با دایره کشیدن عکس بنده(فروزان)
و سایر دوستان ذکر شده و معلم و مدیر محترم در آینده تقدیم خواهد شد
خدا نگهدار تا دلنوشتهای دیگر
✍#فروزان
اهواز
C᭄𝄞
@negareshe10
─━━━━⊱
🖋⊰━━━━─