.
و اندر حکایات یافتم که شیخ ابوطاهر حرمی رضی اللّه عنه روزی بر خری نشسته بود و مریدی از آنِ وی عنان خر وی گرفته بود، اندر بازار همیرفت. یکی آواز داد که: «آن پیر زندیق آمد.» آن مرید چون آن سخن بشنید از غیرت ارادت خود رجم آن مرد کرد، و اهل بازار نیز جمله بشوریدند.
شیخ گفت مر مرید را: «اگر خاموش باشی من تو را چیزی آموزم که از این محن بازرهی.» مرید خاموش بود.
چون به خانقاه خود باز رفتند، این مرید را گفت: «آن صندوق بیار.» چون بیاورد، درزههای نامه بیرون گرفت و پیش وی افکند. گفت: «نگاه کن، از همه کسی به من نامههاست که فرستادهاند. یکی مخاطبه شیخ امام کرده است و یکی شیخ زکی، و یکی شیخ زاهد و یکی شیخ الحرمین و مانند این
و این همه القاب است نه اسم، و من این همه نیستم. هرکس بر حسب اعتقاد خود سخنی گفتهاند و مرا لقبی نهادهاند.
اگر آن بیچاره نیز بر حسب عقیدت خود سخنی گفت و مرا لقبی نهاد، این همه خصومت چرا انگیختی؟»
#هجویری
#کشفالمحجوب
باب ملامت
C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─