غزل شمارهٔ ۱۴۲
دوستان دخترِ رَز توبه ز مستوری کرد
شد سویِ محتسب و کار به دستوری کرد
آمد از پرده به مجلس عَرَقَش پاک کنید
تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد
مژدگانی بده ای دل که دگر مطربِ عشق
راهِ مستانه زد و چارهٔ مخموری کرد
نه به هفت آب، که رنگش به صد آتش نرود
آن چه با خرقهٔ زاهد، مِی انگوری کرد
غنچهٔ گُلبُنِ وصلم ز نسیمش بِشِکُفت
مرغ خوشخوان طرب از برگِ گلِ سوری کرد
حافظ افتادگی از دست مده زان که حسود
عِرض و مال و دل و دین در سرِ مغروری کرد
✍#حافظ
https://t.center/hafezanh🎙#حمیدپورخواجه
https://t.center/HamidDeklameh@navaydell
اینستاگرام
https://www.instagram.com/invites/contact/?i=poefyi707no&utm_content=iscgrby🎼#کمانچه
#استادکیهان_کلهر