View in Telegram
انتشارات شهیدکاظمی
Photo
💢 تقاضای جوان مست از آیت‌الله مرعشی نجفی(ره) 🕊️سیل جمعیت تابوت شهاب را روی دست، به سمت حرم می‌برد. شهاب از هر خیابان و گذری که عبور می‌کرد، خاطر‌ه‌ای برایش زنده می‌شد. شبی را به یاد آورد که پس از خواندن عقد دختر یکی از دوستانش به خانه برمی‌گشت. جوان مستی سدّ راهش شد. سبیلش را تاب داد و گفت: «آقا سید، شب عید است؛ چیزی برایمان بخوان.» 👌شهاب با آرامش گفت: «جوان، من صدای خوبی ندارم.» «اشکال ندارد، بخوان.» «فقط بلدم روضه بخوانم.» «سید، همان روضه را بخوان.» «منبر ندارم.» «روی کمرم بنشین و بخوان.» 📌«جوان بگذار بروم؛ منِ پیرمرد را آزار نده.» 🥺دل جوان سوخت. گفت: «باشد؛ برو.» شهاب آهسته از کنار کوچه گذشت. جوان دو-سه دقیقه بعد به دنبالش دوید. 📍«سید، بگذار دنبالت بیایم. ‌امشب مست زیاد است. می‌ترسم دوباره گرفتار کسی مثل من شوی.» 💌فردا بعد از نماز ظهر جوانی روی دست‌و‌پای شهاب افتاد و گفت: «حلالم کن، آقا! شما رو ترساندم.» 🌹به‌مناسبت سالروز رحلتِ مرجع عالیقدر آیت‌الله مرعشی نجفی(ره) 📖 #شهاب_دین| ۲۱۶صفحه | قطع: رقعی| نویسنده: زهرا باقری 📌 انتشارات شهید کاظمی 🆔https://t.center/nashreshahidkazemi 🆔 https://eitaa.com/nashreshahidkazemi
Telegram Center
Telegram Center
Channel