#واژگان
-کمربسته و برنهادهکلاه: کنایه از آماده و آراسته
-مهان و کهان: بزرگان و کوچکترها؛ کنایه از همه.
-دستکردهدراز: درازدست؛ زیادهخواه، جهانگیر، که لقبِ اردشیر هم بوده.
-نماز بردن: بهخاک افتادن بهنشانِ احترام
-باستاد در پیشِ او بندهفش /
سر افگنده و دست کرده به کش: طرزِ ایستادن پیشِ شاه، که چون بندهای سر را بهزیر میانداختند و دستها را به زیرِبغل میزدهاند.
-بهسختیهمه پرورش دادهاید: همه در سختی تربیت شدهاید؛ کنایه از باتجربه بودن.
-خوردن و برنشست: (آدابِ) بهرهمندی از دنیا یا خوردن و بر تخت نشستن یا سواری کردن
-سواری کندش آزمودهنبرد: او را تبدیل به شهسواری جنگآزموده و باتجربه کند.
-چنانچون زر از کان به زردی رسد: همانطور که طلا از معدن (استخراج و تصفیه میشود و) به خلوص میرسد.
-مر او را بجویند جویندگان / و زو بیش گویند گویندگان: اربابرجوع بهجای گشتاسپ به اسفندیار رجوع میکنند و داستانگویان وصفِ بزرگیِ اسفندیار میکنند؛ کنایه از مرجع و سرآمد و نقلِ مجالس شدن
-سواری شود نیک پیروزرزم: شهسواری نیکو و پیروز شود. یا شهسواری کاملاً پیروز شود.
-سرِ انجمنها به رزم و بهبزم: باز هم سرآمدِ همه در جنگ و جشن
-نیرو گرد: نیرو گیرد؛ بزرگ و نیرومند شود.
-یال و شاخ برکشیدن: بزرگ و تنومند شدنِ گردن و دستوپا و اندام؛ کنایه از تنومندی
-نباشد بدان پور همداستان: (اگر) پسر با اینماجرا موافق نباشد (که پدر کماکان تختِ شاهی را داشته باشد و اسماً شاه باشد ولی همهکاره پسر باشد ).
-نهاده دلش تیز بر جنگِ اوی: کاملاً قصدِ جنگِ او کرده.
-چه گویید پیران که با اینپسر / چهنیکو بود کار کردن پدر: چه میگویید ای پیران که پدر با اینپسر چه باید بکند؟
@namebastan