View in Telegram
پادشاهی گشتاسپ۲۴2⃣ به شاه جهان گفت بهمن پسر که تا جاودان سبز بادات سر یکی ژرف خنده بخندید شاه نیابم همی اندرین هیچ راه بدو گفت پورا بدین روزگار کس آید مرا از در شهریار که آواز بشنیدم از ناگهان بترسم که از گفتهٔ بی‌رهان ز من خسرو آزار دارد همی دلش از رهی بار دارد همی گرانمایه فرزند گفتا چرا چه کردی تو با خسرو کشورا سر شهریارانش گفت ای پسر ندانم گناهی به جای پدر مگر آنک تا دین بیاموختم همی در جهان آتش افروختم جهان ویژه کردم به بُرَّنده تیغ چرا دارد از من دل شاه میغ همانا دلش دیو بفریفتست که بر کشتن من بیاشیفتست همی تا بدین اندرون بود شاه پدید آمد از دور گرد سیاه چراغ جهان بود دستور شاه فرستادهٔ شاه زی پور شاه چو از دور دیدش ز کهسار گرد بدانست کامد فرستاده مرد پذیره شدش گُرد فرزند شاه همی بود تا او بیامد ز راه ز بارهٔ چمنده فرود آمدند گو و پیر هر دو پیاده شدند بپرسید ازو فرخ اسفندیار که چونست شاه آن گو نامدار خردمند گفتا درستست و شاد برش را ببوسید و نامه بداد دُرُست از همه کارش آگاه کرد که مر شاه را دیو بی‌راه کرد خردمند را گفتش اسفندیار چه بینی مرا اندرین روی کار گر ایدون که با تو بیایم به در نه نیکو کند کار با من پدر ور ایدون که نایم به فرمانبری برون کرده باشم سر از کهتری یکی چاره‌ساز ای خردمند پیر نیابد چنین ماند بر خیره خیر خردمند گفت ای شه پهلوان به دانندگی پیر و بختت جوان تو دانی که خشم پدر بر پسر به از جور مهتر پسر بر پدر ببایدت رفت چنینست روی که هرچ او کند پادشاهست اوی برین بر نهادند و گشتند باز فرستاده و پور خسرو نیاز یکی جای خویش فرود آورید به کف بر گرفتند هر دو نبید به پیشش همی عود می‌سوختند تو گفتی همی آتش افروختند دگر روز بنشست بر تخت خویش ز لشکر بیامد فراوان به پیش همه لشکرش را به بهمن سپرد وزانجا خرامید با چند گرد بیامد به درگاه آزاده شاه کمر بسته بر نهاده کلاه #متن_شاهنامه @namebastan
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily