#واژگان
-قیصر: نامِ شاهان روم.
-گزیت: همان«جزیه»، خراج
-گرزهی گاوسار: گرزِ معروفِ فریدون با سری بهشکلِ سرِ گاو که در شاهنامه در دستِ کسانِ زیادی دیده میشود.
-بهزیرِ کلاهش همیتافت ماه: (رویِ چون) ماهش در زیرِ کلاهخود/تاج میدرخشید.
-دست کرده به کش: دست به زیرِبغل زده بهنشانِ احترام
-ز جان و جهانش به دل برگزید: او را از همهی جان و جهانش بهتر و به خود نزدیکتر دید.
-آرزو نایدت کارزار؟: آرزو/خیالِ جنگیدن نداری؟
-فرمان توراست: امر امرِ توست؛ من بندهام.
-«هنوزت نبُد» گفت «هنگامِ گاه»: گفت: هنوز زمانِ تخت/پادشاهیِ تو نشده.
-پا به زین اندر آوردن: سوارِ اسب شدن
-به دین اندرآوردن: دعوت به دین کردن یا مجبور کردنِ دیگران به پذیرفتنِ دینی
-دینگزارش: گزارشِ دین
-دینِ به را بیاراستند: مایهی زینتِ دینِ بهتر (زرتشتی) شدند؛ کنایه از پذیرفتنِ دینِ زرتشتی
-به فرمانِ یزدان همیبست کار: بهدستورِ خدا کار را انجام داد. یا شاید کار را بسته به خواستِ خدا کرد و خود را به او سپرد.
@namebastan