اصناف بازار و تحصّن در سفارت انگلیس
۲۷ تیرماه ۱۲۸۵ش سالروز یکی از مهمترین حوادث در عصر سلطنت مظفّرالدینشاه است؛ تحصّن مشروطهخواهان در باغ سفارت انگلیس به عنوان اعتراض، و برای اعمال فشار بر حکومت در جهت درخواست عدالتخانه، و سپس مجلس شورا: «جماعتی که برای بهدست آوردن عدالت قیام کردهبودند، در مقابل قشون دولت، کمترین قوّهٔ دفاعیه و کوچکترین وسیلهٔ مبارزه نداشتند و زمانی هم که در مسجد جامع تهران که مقام مقدّسی بود و حقّاً باید از تجاوز ستمگران محفوظ باشد پناهنده شدهبودند مورد هجوم و محاصره واقعشدند و به مصائب گوناگون مبتلا گشتند ... جمع زیادی از اهالی تهران برای حفظ جان خود و گفتن حرف حق که در خانههای خود نمیتوانستند آزادانه آن کلمه را ادا کنند به سفارت انگلیس رفته، و در آنجا متحصّن شدند.»(۱) کسروی با بستنشستن در سفارت اجنبی مخالف بود، و تصمیم درست را مهاجرت مردمان و علما به قم میدانست و از آن با تعبیر “رفتار دلیرانه و جانبازانه” یاد میکرد. کسروی احتمال میدهد دستان و دسیسهٔ فریبندگانی در میان بودهاست تا مشروطهخواهان را به سوی سفارت سوق دهد و تأثیر دو سیّد پیشرو و پشتیبان مشروطه، طباطبایی و بهبهانی کمرنگ، و نام ایشان در صورت پیروزی جنبش از میان حذف شود.(۲)
منابع، شمار بستنشینان را تا بیست هزار تَن نوشتهاند(۳)در این تحصّن طلّاب، و هریک از اصناف بازار شامل تجّار، روضهخوانان، خرّازان، عطّاران، آهنگران، ندّافان، معماران، بنّاها، جوراببافان، جورابفروشها، سمساران، کفشدوزان، گیوهفروشان، شیشهبرها، آینهسازان، قنّادان، صحّافان، ریختهگرها، تیرکشدوزان، خرّاطان، نجّاران، چوبفروشها، علّافان، مسگرها، دلّاکان، دراویش و … در باغ سفارت انگلیس چادری برپا کردهبود، و اعضای آن صنف در آنچادر اسکان داشتند.
به گفتهٔ محمّدآقا ایروانی:«هر صنف، لوحهای در جبهه و جلو چادر خود نصب کرده، معرّفی آن صنف را کردند.اغلب آنها با نظم و اشعار بود. جهت طیبخاطر و فکاهت مطالعهکنندگان این کتاب بعضی از آنها را درج کردم.»(۴)
این در حالیاست که دیگر مورّخان مشروطهٔ آن روزگار یادی از این اشعار نکردهاند. این سرودهها عموماً ارزش شعری ندارند و مضمون آنها غالباً معرّف هر صنف و مطالبات ایشان است. ذیلاً نمونههایی را با هم بخوانیم:
تجّار کاشانی:
ما همه تاجر مهجور که از کاشانیم
همه از ظلم مریض و همه بیدرمانیم
مجلس معدلتِ عام ز شه خواهانیم
عدمِ عدل بود کاینهمه بیسامانیم
تجّار خرّازیفروش:
در سفارتگاهِ عدلِ شهریارِ انگلیز
اهل ایران جمع گشته اشکریز(کذا)
از همهصنف مسلمان خاصه خرّازیفروش
محشری برپاست اینجا همچو روز رستخیز
جورابفروشان:
اینخیمه که برپا شده، ایجمعِ محبّان
جورابفروشنده همه بندهٔ یزدان
در راه حق اینجا همگی رحل فکندیم
شاید نرود از کف ما جوهر ایمان
سمساران:
ز جور کینهٔ این روزگار کجرفتار
زدند خیمه درین صحن پُراثمار
نهاده جان به رهِ دینِ سیّد ابرار
تمامِ خُرد و بزرگ از جماعتِ سمسار
گیوهفروشان:
سحر ز هاتف غیب این ندا رسید بهگوش
دهید وعدهٔ نصرت به صنف گیوهفروش
شیشهبُر:
ساقی ز راه عدل اگر جام پر کند
اول نظر به سلسلهٔ شیشهبرُ کند
چوبفروشان:
در سفارت خِیَم فراوان است
اینیکی هم ز چوبفروشان است
علّافان:
صنف علّاف که با حال تباه آمدهایم
در سفارت همه با ناله و آه آمدهایم
از پی دفع مظالم به پناه آمدهایم
ما بدینجا نه پی حشمت و جاه آمدهایم
از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم
قفلسازان:
بهر اصلاح و عدالتپروری
قفلسازان کرد بر پا چادری
آشپزها:
اینبار که از طایفهٔ آشپزان است
از دیدن آن جمله سرانگشت گزان است
دلّاکان:
دوشینه به گوشم زِ دَمِ رحمانی
پیکی بسرود نکتهای سبحانی
این انجمن محترمی را که تو بینی
در باغ سفیر خیمهای، سلمانی
ابریقداران ومأمورین حوضخانه:
خادم به نوعِ ملّت ایران منم
ابریقدارِ فرقهٔ قانونیان منم
تحصیل عزّت است اگرچه مذلّت است
خادم به جان ز زمرهٔ اسلامیان منم.
(ادامه در فرستهٔ بعدی)
https://t.center/naghshbarab