همای همایون
سال ۱۴۰۲ را با دیده شدن ناگهانی هما به یاد خواهم آورد. همای همایون. طایر غایبازنظر که گفتهاند: «همایون ز کم دیدن آمد همای». مرغ دورپرواز آسمان اسطوره و راز. دورپروازتر از هر پرنده. زیرپرآورندهٔ هر ستیغ. فرخفال فرخندهفر. با شاهپری سایهگستر و فرهمند. همانکه گفت: «تو هیچ سایه همایونتر از همای مدان».
بر درفش و چتر و تخت ایرانیان نشان پیکرش بود. به قصد تبرک. با زر و گوهر تندیسش را میساختند. برای بشگونی. پر خجستهاش آویزۀ تاج شاهان بود. تا فال نیکو گرفته آید. دودی که از پرش برمیخاست رمانندۀ خرفستران بود. هر که دست و لب به خونش میآغشت به دست و پای میمرد. و چشمهای سرخش که شاعران به شراب و اشک مانندهاش کردهاند. مرغ ارمغانآور انگور. درآمیخته با شراب. به خواب دیدنش هم مژدهبخش برکت و باران و خوشی و دوستکامی بود.
فری آن جثهٔ کلانش. آن تن مبارک نیرومندش. پیروزمند بیآزار. با بوم صبور و با زاغ بردبار. خرسند اندکخوار. کوتاهشهوت. بلندهمت. لب به جیفه نیالاینده. خاموش هنرنمای. گیتیآرای. شکاننده و فروبرنده و گدازندهٔ هر استخوان تیز. فراخحوصله. چونان ایران که به صبر و ثبات هر استخوان صعب برندهای را بشکند و فروبرد و بگدازد و بگوارد. باور نکنی؟ گنبد سلطانیه و مسجد گوهرشاد و شاهنامهٔ بایسنغری گواهان تاریخ بر این چینهدان شگرف وحشیگوار.
مرغ رمز. مرغ راز. طرف تشبیه برای عقل و عدل و انصاف؛ این گوهران گمبوده؛ آرزوهای در محاقمانده: «همای عدل ملِک استخوان ظلم خورد».
اگر خرد دانای پیشینه نهیب میزد که: «دولت نبخشد همای»، باب تأویل به رویش گشوده بود که:
خورش ده به گنجشک و کبک و حمام
که یک روزت افتد همایی به دام
تا مرغ کنارهجو به یاری تأویل همچنان در میانه باشد.
مرغ امید. مرغ امید. که در تنگنای فروبستگی بال میگشاید و سایه میافکند. زیر فرّه پرش چه یک نفر چه یک شهر و چه ایرانشهر. گشایش و رهایش میآورد. دادگر و دادگری. شادی و شادبختی. رمزی است برای بهروزی نابیوسان وقتی هر راه چاره بسته مینماید. زایش خورشید است در اقصای زمستان. آتش نمیرنده در ظلمت زمهریر. تا ایران مأیوس و مستأصل نشود و تاب و طاقت بیاورد. بماند که فردا روز بهتری است.
بدو گفت گیو ای سپهدار شاه
چه بودت که اندیشه کردی تباه؟
چو رستم بیاید بدین رزمگاه
بدیها سرآید همه بر سپاه
نباشد ز یزدان کسی ناامید
اگر شب شود روی روز سپید
ترا سلامت باد ای طایر قدسی ای مرغ ایران! سپاست باد که رخ نمودی و ما را با خود به آفاق اساطیر بردی. به اقلیم ایماها و اشارهها. شاد باش که هنوز انبوهی از ایرانیان، بهرغم مدعیان، به دیدنت شادند.
ای سایهٔ پرّ تو همایون
ای دیدن روی تو مبارک
https://t.center/n00re30yah