«ایرانی حکم کسی را داشته که یک قدح چینی گرانبها زیر بغلش بوده و همهٔ سرمایهاش همان بوده. میترسیده که اگر بیفتد این قدح بشکند. به هر قیمت خواسته است آن را نگاه دارد. از اینرو دستبهعصا راه میرفته. با خود نگفته: «یا زنگی زنگ یا رومی روم»! با خود نگفته: «مرگ یکبار، شیون یکبار»! این قدح عبارت بوده است از «موجودیت ایرانی» که او میخواسته است حفظ کند.
برای حفظ این امانت خود را به هر آبوآتشی زده. به هر رنگی که لازم بوده درآمده و از همین روست که در تاریخ ایران بهترین انسانها دیده شدهاند و بدترین نیز.
میتوان دریافت که راه چقدر ناهموار و پرخطر بوده است و ایرانی میبایست شخصیت دوگانه به خود بگیرد: هم در راه باشد و هم در بیراه؛ هم همراه باشد و هم حریف. تمام نیروی این ملت نگونبخت در طی تاریخ به این نحو مصرف شده است؛ اینکه هم خود باشد و هم آنچه به آن واداشته میشده است باشد. «دینامیسم» فرهنگی او نیز از همین خصوصیت سرچشمه میگیرد.
فرهنگ ایران، فرهنگ ناشی از دوگانگی و مقاومت است و به همین سبب توانسته فرهنگی بسیار نیرومند از آب درآید» (ایران و تنهائیش، محمدعلی اسلامی ندوشن، ص۵۵ و ۶۴-۶۳).
https://t.center/n00re30yah