ژاله آموزگار
که آموزگارت مسیحای تست
دم پاکش افسون احیای تست
معروف است که اسمها از آسمان فرومیآیند. استاد ژاله آموزگار گواه راستین این سخن است.
در فرهنگهای کهن نوشتهاند که ژاله «قطرهای باشد که از سردی بر برگ نشیند». پس ژاله محصول سردی روزگار دمسرد است. ژاله به دو شکل بر برگ مینشیند: یکی تگرگ. به تگرگ سنگک و یخچه هم میگفتند. قطرۀ فسردۀ سنگشده که موجب ویرانی کشت و باغ است. همچنین شبنم و بارانک ملایم بامدادی را نیز ژاله مینامیدند. اشک چشمان نجیب عاشقان و مظلومان به ژاله تشبیه شده است.
ژاله آموزگار خواست و توانست که در سردترین شبهای ظلمانی تگرگ نباشد شبنم باشد. باران باشد. بر گل و برگ و درخت بنشیند و ببارد تا باغها زنده و زاینده و تر و باطراوت بماند. هرچه روزگار سردتر شد آموزگار شبنم تر شد باران تر شد. روان تر شد. دلش از مهر سرد نشد. یخ نبست. خورشید شد. گرما بخشید. نور پاشاند. آموزگار ماند. مسیحا ماند. احیا کرد. گریه را فروخورد. خشم را فروخورد. خندید. امید داد. تشویق کرد. آموخت. آموزاند. نوشت. برای همه نوشت. عُجب دانشگاهی را یکسو نهاد و با زبانی که همه بدانند و بخوانند نوشت. از ایران گفت. از زبان فارسی گفت. از یکپارچگی ایران گفت. از یاد پدر اندر پدر اندر پدر گفت. گفت که ما نیز مردمی هستیم. بر استمرار دیرینۀ تاریخ و تمدن ایران پایافشرد. آموزگار ما از ایران باستان برای نفی بخش دیگر تاریخ ایران حربه نساخت. فقط به سهم خود نگذاشت خامان و بدرَگان تاریخ و تمدن ما را انکار کنند و از یادها بزدایند.
استاد ژاله آموزگار هشتادساله شد. سال هشتاد و یکم بر تو مبارک بادا.
پنجاه سال کِشتی «بانوی» اوستاد
پنجاه سال باش که از کِشته بدروی
https://t.center/n00re30yah