جامعه ما بیش از آنکه به سمت علوم تجربی برود دارد به سمت فلسفه میرود و این باعث میشود جامعهای منفعل باشند و حتی اگر به سمت علم بروند این بیشتر حالت علمگرایی (Scientism) دارد تا علمی و کاربردی بودن. یعنی آنان از علوم تجربی هم فلسفه میسازند.
بُعد فلسفی آسانتر از علمی است که با داده سروکار دارد. بنابراین مردم آنچه راحتتر است را انتخاب میکنند. خواندن صرف آسانتر از پژوهش میدانی و آزمایشگاهی است.
حتی میبینیم که فارغ التحصیلان علوم مهندسی و پزشکی و... به فلسفه روی میآورند و حرفهایی که میزنند بیشتر شبیه فلسفه است تا علم، و به جای آنکه در حرفه خود به مردمشان خدمتی کنند به فعالیتی روی میآورند که نوعی واکنش فلسفی به علم است، نه آنکه خود علم باشد.
این محبوب بودن فلسفه یا فعالیتهای فلسفهگونه دقیقا برعکس تاریخ علم است که نشان دهنده نبرد میان علم و فلسفه در دوران جدید است. فیلسوف انگلیسی، برنارد ویلیامز میگوید: «بیشتر کسانی که علیه فلسفه موضع میگیرند، دانشمندان هستند نه دینداران».
این امر نشان دهنده سطح اهمیت فلسفه در قبال دیگر علوم است. حتی علمای ما نیز به فراگیری فلسفه توصیه نکردهاند.
شاید یکی از دلایل این موضوع یعنی علاقه به فلسفه یا گفتگوها و نوشتههای شبه فلسفی این باشد که علوم طبیعی نیازمند کارگاه و آزمایشگاه و امکانات عظیم و سرمایهگذاری هستند... از این رو کشورهای جهان سومی بیشتر به فلسفه روی میآورند چون از فراهم ساختن این امکانات به میزان کافی عاجز هستند. ولی فلسفه یک تلاش ذهنی است که با یک دفتر و یا کتابت رفع میشود و سرمایهگذاری چندانی نمیخواهد.
دلیل دیگرش احتمالا محبوبیت «اروپا» در وجدان مردم و روشنفکران کشورهای منطقه ما باشد. بسیاری از روشنفکران نخست ما تحت تاثیر فرانسه بودند و پس از آن رو به مدل روسی و کمونیستی آوردند که آن هم علی رغم ادعای علم، یک فلسفه بود. این باعث شد که سنت روشنفکری در منطقه ما رنگ و بوی اروپایی داشته باشد تا آمریکایی که بیشتر بر عملگرایی و منفعت استوار است تا آنکه فلسفی و رمانتیک باشد. یا چنانکه گفتهاند: آمریکا کمترین فیلسوفان را دارد.
آقای جیمز جینس فیزیکدان و اخترشناس انگلیسی برای فلسفه نقش «پیرو» قائل بود و معتقد بود که علوم طبیعی به کشف و اختراع میپردازد و فلسفه درباره آن نظر میدهد.
به گفته او: «فلسفه در هر دورانی به شکل افزوده به علم در آن دوران مرتبط است بنابراین هر تغییر بزرگی در علم به واکنشهایی در فلسفه خواهد انجامید». (1)
این بیان دیگر همان سخن مشهور است که فلسفه منتظر میماند تا چیزی رخ دهد سپس درباره آن نظر دهد، یعنی دقیقا برعکس علم.
_ک. ابراهیمی
——————————
1- J. Jeans, Physics and philosophy, Cambridge, 1943, p. 2