📒🖊ماجرای یک
#تقلب سخت؛ وقتی نبرد سرزمین «ایسم»ها را بردم!
📸 yon.ir/KLOR0🔸نزدیک بود روزهای
امتحان. از همه جا بیخبر، خدا را ول کرده بودم و دو دستی چسبیده بودم به خرما. لباس ست میکردم؛ مدلهای مختلف مو یکی پس از دیگری
امتحان میشد.
🔸داشت
شب میشد. تصمیم گرفتم فرصتی که تا
امتحان باقی بود را تقسیم کنم؛ اول از همه وقت میگذارم و با تمرکز زیاد، وجدانِ مزاحم را ( که حکم خرمگس معرکه داشت) راضی میکنم.
🔸یک دفعه صدای فریادش بلند شد؛ همان مرد میانسال کاپشن مشکیپوش. داد محکمی زد: «تو، بلند شو! » سرم پائین بود. همه کابوسهای دیشب یکی یکی یادم میآمد؛ خصوصا آن قسمت فنون کنگفو و ستون فقرات بیچارهی من!
📋 متن کامل روایت محمدعلی عبدو از
#شب_امتحان را در پیوند زیر بخوانید
👇🏻snn.ir/658437#اخبار_دانشگاهی📎 @mostaghel_kashanuni