Solution?! در درجه اول، مردی که به ترس خودش از زنان اعتراف کنه، بیشک آگاهتر و شریفتر از مردی هست که با کودنی و انکار این مسئله، هر روز به شکایت از وجود زنها بپردازه، بدون اینکه لحظهای به درک منشأ احساسات و رفتار اونها بیندیشه. مشکل اصلی هم همینجاست که امروزه بیشتر مردها، به جای رویارویی با این ترس و صرف زمانی برای فهم زنان، اون رو به خشونت و نفرت تبدیل میکنن، چه به زبان و چه به عمل. و این چرخه معیوب، نه تنها رابطه میان زن و مرد رو تخریب میکنه، بلکه گسستی عمیق و دوطرفه از اعتماد و احترام رو ایجاد میکنه. زنان تجسم نیرویی هستن که هم زندگی رو خلق میکنن و هم گاهی نابود میکنن، همانند طبیعت. این ترس شاید از ناخودآگاه انسان سرچشمه بگیره، از این حس که زنها گرهای عمیقتر با جهان دارن، گرهای که مردها اغلب از اون بیگانهان. مردها هراس دارن، چون میدونن که زنان حامل رموزیان که اونها هیچگاه به طور کامل درکش نمیکنن. و این راز، برای مردانی که در پی کنترل هستن، غیرقابل تحمله. مردها گاهی در زنان چیزی رو میبینن که خودشون ندارن یا در خودشون سرکوب کردن، جنبهای نرمتر و احساسیتر. همه چیز به درک و دانش بستگی داره و نخستین قدم به سوی رشد، اغلب از دل ترس نسبت به یک موضوعزاده میشه. ترس تو از زنها هم میتونه انعکاسی از بخشی از درون خودت باشه. و این موضوع وابسته به راه حل خاصی نیست بلکه به پذیرش، درک و گفت و گوی درست میان دو جنس بسنده میکنه. اگر نخوای از این ترس به عنوان یک آگاهی برای هدایت مسیرت به شیوه صحیح استفاده کنی، زن ها همیشه برات وحشتناک و ناشناخته باقی میمونن.
“I like women very much But I’m afraid of them sometimes I’m afraid about suffering women make me often suffering so much” Whats your own solution to this?, because Im terrified as well and its consuming me
Hard to see what's going on It hasn't been this blurry before Something feels wrong Where do I go? Who do I follow? Who bring me joy? Who bring me sorrow? How do I make sure I don't go through this again?