🔸️پاسخی به فراخوان ماندن؛
این از نفس گرم شماست خانم آموزگار
🔸️چند روز پیش که سخنرانی خانم #ژاله_آموزگار را در اینستاگرام دیدم، به یاد مکالمهای افتادم که روزی در یکی از کافههای شهر شاهد آن بودم. عاقلهمردی حدودا ۵۰ ساله که گاهی به آن کافه میآمد، آن روز هم آمده بود تا قهوهای بنوشد و کمی هم با بچههای آن جا اختلاط کند
🔸️دکتر بود، وضعیت مالی خوبی داشت و به عبارتی دستش به دهانش میرسید اما درک میکرد شرایطی که در آن زندگی میکنیم، شرایطی عادی نیست و اگر وضعیت مالی خودش خوب است، وضعیت آدمهایی که در کوچه و بازار میبیند، تعریفی ندارد.
🔸️یادم هست آن روزها دلار مجددا اوج گرفته بود و قیمتش بعد از چند ماه ثبات، در عرض چند روز پلکانی افزایش یافته بود. همزمان حرف از جنگ و آرزوهای بر باد رفته هم بود.
🔸️بچههایی که در کافه نشسته بودند، از گروههای سنی مختلفی بودند؛ یکی دو نفر زیر ۲۰ سال داشتند و یکی دو نفر هم بیست و چند ساله بودند. بین جوانها و روی میز وسط کافه، حرف از خرید لپ تاپ و موبایل و مهاجرت و آرزو بود و آقای دکتر در سکوت قهوهاش را مینوشید و گوش میداد.
🔸️بچهها داشتند از انهدام آرزوهایشان برای مهاجرت بعد از گرانی دلار میگفتند و از اینکه چقدر خسته شدهاند از این کشور. کم کم همه زبان به شکایت باز کردند و از وضعیت خود حرف زدند. خلاصه روی میز وسط کافه، نشستی برای انتقال تجربههای شکست برقرار شد و هر کدام از آن جوانان، به زبان خود وضعیت را توصیف میکرد. در این بین یکی از آنها گفت: «من غیر از خانوادهام، هیچ عِرقی به اینجا ندارم و میخوام هر طور که شده از این خراب شده برم».
#امیرحسین_کریمی
⏪ ادامهی مطلب را از طریق لینک زیر در سایت مرور مطالعه کنید.
https://mroor.org/kvq
⏪ آدرس مرور در شبکههای اجتماعی دنبال کنید:
📌@moroororg